خانوما من الان 2 ماهه که ازدواج کردم.شوهرم همیشه سعی داره که خودشو از خانواده من دور کنه. الان چند روزه دارم بهش میگم که پدر مادرم رو دعوت کنم خونمون هی امروز و فردا میکنه. الان مامانم زنگ زد گفت فردا میخوایم چایی و شیرینی ببریم امام زاده شمام بیاید. من گفتم به شوهرم بگم ببینم کارش چطوریه در حالی که میدونم کارشو میتونه دو ساعت عقب جلو کنه. شغلش آزاده ساعت کاری نداره. من الان بهش میگم که عزیزم فردا مامانم گفت بیاید خونمون که بریم امام زاده برگشته میگه خب برو. میگم جرا تنها برم؟ میگه مگه واجبه من بیام کار دارم. میگم واقعا کارت جوریه که نتونی دو ساعت جا به جا کنی ساعتش رو؟؟ حالا الان اگه خانواده خودش بودن میگفت باشه بریم.چیکار کنم من؟ دیگه اعصاب نداشته برام
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
بگو خانوادم خیلی دوستدارن و مثلا بگو مامانم از فلان اخلاقت تعریف کرده بابام از فلان چیزت طرفداری کردم چمیدونم دروغ بگو بگو گفتن بدون تو نمیرن گغتن تو بیای بیشتر خوش میگذره
دستش رو هفته پیش عمل کرده. از بیمارستان اومدیم خونه داییش زنگ زد گفت قراره آش ببریم بیرون بخوریم شمام بیابد شوهرم گفت باشه!! من گفتم ما هنوز 1 ساعت نیست از بیمارستان اومدیم خونه تو دستت درد میکنه چرا گفتی بریم؟؟ حالا الان که یه هفته میگذره برگشته میگه مگه واجبه با این دستم من بیام!!!
بنظر من تو همچین مردایی فقط تلافی جواب میده..یبار ک خونوادش دعوتتون کردن بگو نمیام تا بفهمه چقد بدهههه.بعدم بهش بگو تا وقتی باهام راه بیای باهات راه میام همه چیز باید متقابل باشه خونواده تو مهمتر از خونواده خودم نیستن ک.
سعی کنیم یکم مهربون تر و مثبت تر نظر بدیم..ممکنه ی جمله ما، زندگی کسی و برگردونه یا نابود کنه!!!