٤
اولاش تا دو ساعت دردا قابل تحمل بود يجورايي درد پريودي شديد بود كه ميگرفت و ول ميكرد ماما اومد و بهم ورزش ها و تكنيك تنفس رو ياد داد.بعضي وقتا مجبور بودم تو تخت دراز بكشم بخاطر نوار قلب كه موقع دراز كشيدن بيشتر احساس درد ميكردم و دلم ميخواست پاشم چون اينطور به نظرم دردا قابل تحمل تر بود.ماما هم از اون توپ بزرگا اورد كه روش ورزش هاي اونم انجام بدم.خلاصه تا ساعت١٠شب با ورزش ها دردامو سر ميكردم كه ديگه از ساعت١٠ديگه كم كم درداي اصلي شروع شد.اينم بگم بين دردا تقريبا هريه ساعت يه بار معاينه ميشدم كه هربار يه سانت باز شده بودم و اولاش خيلي به كندي پيش ميرفت ولي اخرش ديگه يهو از پنج سانت رسيدم به هشت سانت.
ديگه ساعت١١اوج دردام بود كه مني كه صدام درنمياد داشتم داد و بيداد ميكردم هي پا ميشستم رو توپ بالا پايين ميكردم و همسرم هم كمرمو ماساژ ميداد ولي به محض تموم شدن دردا همون رو توپ خوابم ميگرفت طوري كه همسرم نگهم ميداشت كه يهو نيوفتم يا به حرف ماما رفتم تو دستشويي اتاق و اونجا يه ميله بود كه از اون نگه ميداشتم و بشين و پا شو ميكردم و مامانم هم به كمر آب داغ ميگرفت كه اون لحظه واقعا خيلي آرامش بخش بود.
موقع دردا هي به مامان و همسرم ميگفتم بگين دكتر بي حسي بياد من ايپدورال ميخوام و به محض تموم شدنش كه نهايت ٣٠ ثانيه بود بد جور خوابم ميگرفت و هي تكرار ميكردم ميخوام برم خونه بخوابم.موقع دردا سه بار گلاب به روتون بالا اوردم كه ماما گفت نشانه پيشرفت روند زايمانه!از اونهمه شربت و دمنوش هايي كه درست كرده بودم كه موقع دردا بخورم هيچي نميتونستم بخورم حتي يه جرعه آب چون حالت تهوع بهم دست ميداد