شوهرم ديروز ظهر خيلي سريع گفت ميخوام با دوستام برم طالقان چون ماشين نميبرم شب ميمونم منم با اينكه دوست نداشتم گفتم باشه قرار بود بره كرج ماشينشو بذاره اونجا ولي مثل اينكه با ماشين خودش رفته بود ديشب ساعت ١٢ ازش پرسيدم گفت با ماشين خودم رفتم گفتم مگه قرار مبود اگه ماشين بردي شب برگردي يكم خودشو لوس كرد منم گفتم باشه كي مياي گفت فردا ١٠-١١ ميام صبح زود بيدار شدم خونه رو مرتب كردم ساعت ١/٥ بود زنگ زدم گفت نبم ساعت ديگه راه ميفتم گفتم ساعت ٣ خونه نبودي نيا ديگه و گفت گوشيم داره خاموش ميشه با دلخوري قطع كردم ساعت ٤ شد زنگ زدم خاموش بود ٥ زنگ زدم دوستش گفت ببخشيد يك ساعت ديگه راه ميفتيم گفتم شوهرم كجاست ميشه گوشي رو بدين بهش گفت اون پايين باغه گفتم باشه بهش بگين زنگ بزنه ساعت ٧ بود زنگ زد منم هرچي از دهنم درومد بهش گفتم ،و گفتم نيا خونه من درارو قفل كردم رفتم چند بار زنگ زد هر سري بهش توپيدم ساعت ٩ زنگ زد من دم خونه مامانتم كرج براشون گيلاس بردم الان راه ميفتم ميام خونه ١٠/٥ بود رسيد خونه منم درو باز نكردم كه مثلا خونه نيستم واي من خر رو خوب ميشناسه جايي نميرم بعد يه ساعت درو باز مردم اومد تو هرهر ميخنديد بعد دراز كسيد رو مبل پاشو يه چايي بيار خيلي خودمو كنترل كردم ولي مسخره بازيش تموم نشد يهو منم قاطي كردم با دمپاييم كلي زدمش و فهشش دادم اونم بجاي معذزت خواهي بدتر كرد
بعد رفتم بيرون پيش خواهر شوهرم يكم اروم شدم ساعت ٢ شب بود دوباره اومدم خونه و گفتم اروم حرف بزنم كلي گريه كردم حرفامو زدم ولي اصلا نگام نكرد و گرفت خوابيد
تنها حرفي كه زد گفت تو هميشه از دماغ من در مياري منم گفتم تو پاي خرفت باش وقتي ميگي صبح خونم صبح خونه باش كي اينكارو كردي
هميشه دروغ گفتي و ارين حرفا
خيلي حالم بده واقعا خسته شدم دوستاش الويت زندگيشن مثل ادم كار ثابت نداره از نظر مادي مشكل نداريما كارش ازاده پول در مياره ولي همونقدر كه ميخوايم يعني اگه اون پول رو تو يه هفته در بياره سه هفته ول ميگرده
بخدا كم اوردم