تفکرات خنده دار کودکانه😂😂😂🤣🤣

فک میکردم خارجی ها خودسونم نمی فهمن دارن بهم چی میگن! همیسه فک میکردم الان جلو تلوزیون اینجوری حرف میزنن ولی یواشکی تو گوس هم فارسیشا میگن! 

بی ادبی نباشه تا دوران راهنمایی فکر میکردم اونجا دخترا و پسرا شکل همه 🙊

من فک میکردم خر و اسب فامیلن😐😐😐😐

فک‌میکردم آهو زنه گوزنه😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐

فک میکردم خارج یه کشوره. کشور خارج😐

منم‌ههمیشه فکر میکردم قبلا یبار مُردم بعدخدا دوباره زندم کرده منو گزاشته تو یه ادم دیگه...جهانبینی عمیقی داشتم😎

من میدونستم ک فرق دارن ولی نمیدونستم چیجوری.تصورات عجیبی ازشون داشتم

بابام رستوران تو جاده ی مرزی داشت کامیون های شوروی زیاد میومدن اونجا دیگه چندتاشون با پدرم دوست شده بودن.یه بتر  یکیشون گفت موهات چرا این رنگیه؟گفتم زیاد تو افتاب وایسادم سوخته🤕🤕🤕الان یادم میوفته دلم واسه خودم میسوزه که اون لحظه طرف فکر کرده چقدخنگم🙁

من لباس میپوشیدم و یه روسری مثل شنل و دامن و ...درست میکردم و به خودم میرسیدم و فکر میکردم خاله شادونه ام و حسابی تو اتاق چند ساعت نقششو و اجرا میکردم با بچه های خیالی 

چون با موتور تصادف کرده بودم همیشه که صدای موتور میومد

میترسیدم الان با گروهشون میان منو میدوزدن

توهم دزدیده شدن داشتم😂😂

همیشه ذهنم در گیره این بود چرا من که قراره در اینده خانوم بشم از همون اول سی نه هام بزرگ نیست!

مگه چه فرقی داره با بقیه جاها؟ 

چرا فقط این یه عضو باید بعدا بزرگ شه! 

کلا از اول بچه ی مثبتی بودم! 😁

همشم فک‌میکردم خدا یه زنه ک خیلی سفیده ینی نوره. یعنی یه زن نورانیه ک اصلا قیافش پیدا نیس از بس نورانیه بعد موهاشم میبنده و کنج آسمون نشسته و نگا میکنه همه رو.

همشم میگفتم کاش یه روز با هواپیما مستقیم انقد برم ک بخورم ب آسمون😐 

من بچه بودم فکر میکردم فامیلی آدم اسم باباشه یه ای ته ش میزارن چون خودم اینجوری بود فامیلی م🤣🤣

مثلا یکی باباش اکبر باشه میشه اکبری😂😂😂

طبق معمول مغذم قفله کلیدشم نیست که براتون خاطره بگم 

همیشه تو خونمون دنبال یه سوراخ بودم که برم پیش الیس و سرزمین عجایب  و به شدت پافشاری میکردم که حتما سوراخی تو خونمون هست که برم اونجا

😂😂😂😂

من فک میکردم بالای اسانسور یه خانومه که طبقاتو میگه😐😑ب پدر بزرگم میگفتم غذام میدید بهش اونجا حوصلش سر نمیره