2737
2734
عنوان

چرا کسی به ازدواج با من فکر نمیکنه

| مشاهده متن کامل بحث + 3292 بازدید | 194 پست
بچه ها اگه هستید حداقل پست هام و لایک کنید تا ببینم می‌خونید یا نه. ارتباط ما که قطع شد پسرخاله ...

من ك بايد برم از اول بخونم يادم نيست پسرخالت داستانش چي بود اصلا كجا بوديم 

يعني كي دنيا تموم ميشه    حالا ك چي مثلا مثال  امروز اعصابم خرده دلم ميخاد بزنم شل و پل تون كنم    


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

دیگه امیدی به ازدواج ندارم ، یعنی فکر میکنم اصلا توان روحی برای زندگی متاهلی و مشکلاتش نمونده برام ا ...

چقدر شببه منی الهی خدا دیگه این امتحانات یخت و تموم کنه .....دخترای مردم خونه پدر قشنگ زندگی میکنن ...من و تو اینجا خونه مدذذارزوی مرگ داریم 

2728

عزیزم ناراحت نشو من 34 سالمه خانواده خوب چهره خوب از لحاظ تیپ در این حد بگم که دیروز رفتم اولین جلسه کلاس نقاشی وسطای کلاس یه دختره اومد بهم گفت خانوم یه چیزی بگم گفتم جانم گفت ماشالله خیلی خوش تیپی الان داشتیم می گفتیم با همکلاسیا و ... توی فامیل محیط کار همه می گن و از تیپم تقلید می کنن یه شغل خیییییییلی خوب دارم با درامدم می تونم راحت دو تا خانواده بچرخونم تو این اوضاع زمین ماشین کلی طلا دارم اخلاقم هم که همه می گن خیلی خانومی خیلی گلی خواهر زادم چند روز پیش می گفت خاله چرا حتی یکبارم تو عمرم ندیدم یک بار بداخلاق باشی چیکار می کنی همیشه شاد و مهربونی یه شرکت دارن از خوبیای من می گن اینارو واسه پز دادن نگفتم واسه این گفتم که بگم ناراحت نباش منم با این شرایط حتی یه دونه خواستگارم ندارم 


بنظرم حضوري برو كلاس زبان     ميتوني كلاس زبان مختلط هم بري حالا من هي سعي دارم تو روبف ...


اره عزیزم می‌خوام برم اما فعلا به خاطر لپ تاپی که سفارش دادم به داداشم چند میلیون بدهکار شدم و از حقوقم که نزدیک هفتصد هزار تومنه قراره ماهیانه ۳۰۰ هزارتومان بهش بدم ، اینجوری دیگه اونقدر پولی برام نمی‌مونه که بخوام به کلاس و کار دیگه ای فکر کنم ، حتی میترسم تو مخارجمم کم بیارم . انشالله بعد تموم شدن بدهیم به داداشم فکر کلاس بیرون رو هم میکنم

خب الان چیکار می کنی؟

هیچی یه مدت فکر ازدواج بدجوری افتاده بود تو سرم و تو سایت همسریابی عضو شده بودم تا کیس مناسبم و پیدا کنم ولی می‌دیدم که اکثرا آدمای درستی نیستن ، کم پیش میومد کسی از سایت از نظر چهره به دلم بشینه که باهاش ادامه بدم صحبت و ، اونایی هم که چهره شون و خوشم میومد انتظارات فراتر از توان من داشتن ، مثلاً هر روز برم باهاشون بیرون و یا یکیشون که می‌گفت همه ش باید از خودت عکس بدی . منم دیدم فایده نداره و بی خیال شدم. گفتم لپ تاپ میخرم و سرم و با اون گرم میکنم. دلم نمی‌خواد برای اینکه کسی قبولم کنه بخوام بهشون باج بدم ولی با آدمایی که باهاشون آشنا شدم همش این حس و داشتم که انتظار دارن کاملا مطابق میلیون باشم تا آشنایی و رابطه رو ادامه بدن که تهش هم معلوم نیست ازدواج باشه یا نه. میگم تنها باشم به کسی هم باج نمیدم و ازرشم حفظ میشه

2738
عزیزم درست میگی ولی من برعکس شما دوست ندارم یه ادم با خانواده ای که مشکلاتی مثل ما یا حتی بدتر از ما ...

نه نه شما متوجه منظور من نشدین...من گفتم که شاید همسر شمام ان شاءالله مشکلات خانوادگی شما براشون مهم نبود..منظورم این نبود با کسی با شرایط خودتون ازدواج کنید...ان شاءالله بهترینا براتون اتفاق بیفته

چقدر شببه منی الهی خدا دیگه این امتحانات یخت و تموم کنه .....دخترای مردم خونه پدر قشنگ زندگی میکنن . ...

هی راست میگی ، به خدا بعضی وقتا میبینم پدر و مادرهای دخترای دیگه آنقدر پشتشونن ، همه کار میکنن ، هر چی بخوان واسه شادی و رضایت بچه هاشون فراهم میکنن کلی حسرت میخورم. مثلاً دختر همسایه مون که از شوهرش جدا شده و با یه بچه برگشته ، پدرش هم خودش و هم بچه ش و روی چشماش می‌ذاره. براش ماشین خریده ، بهش میگه هر کلاسی بخوای ثبت نام کنی پولش با من ، برو حال و هوات بشه ، اونوقت من چی؟ یه عمر تو این خونه فقط خار و خفیف و اذیت شدم. بابام که اصلا آدم نبود که بشه باهاش حرف زد ، چیزی ازش خواست. هیچکدومشون فکر آینده و ازدواج و تحصیل ما نبودن. البته دوست داشتن درس بخونیم و دکتر و مهندس بشیم و براشون اسم و رسم بیاریم اما نه حمایت مالی و عاطفی داشتن نه حتی خبری از آرامش روحی و فکری تو خونه بود تا با ذهن متمرکز بشینیم پای درس. فقط دعوا و درگیری و اون خواهر مریضمم که مثل یک سگ پاچه گیر و روانی مدام در حال پریدن و آزار و اذیت ما بود

عزیزم ناراحت نشو من 34 سالمه خانواده خوب چهره خوب از لحاظ تیپ در این حد بگم که دیروز رفتم اولین جلسه ...


عزیزم واقعا؟! باورم نمیشه تو که شرایطت انقدر خوبه ، چرا آخه ؟! خودت چی تا حالا نخواستی با کسی آشنا بشی؟! ببین تو شرایطت خوبه اگه خواستگار سنتی نداری اگه خودت بری جلو و بخوای با یه نفر آشنا بشی با این شرایطی که داری طرف عمرا دست از سرت بر داره ، اما من چندبار تلاش کردم خودم با یه نفر آشنا بشم و چون شرایطم خوب نیست راحت ازم میگذرن

نه نه شما متوجه منظور من نشدین...من گفتم که شاید همسر شمام ان شاءالله مشکلات خانوادگی شما براشون مهم ...

مرسی گلم ، درسته من اشتباه متوجه شدم ، برام دعا کن اما بازم راضیم ، بازم خدارو شکر چون الان اوضاع و احوال خیلی بهتر از گذشته ست ، رابطه ی من و اون خواهرمم که دو سه سالی ازم بزرگتره خیلی خوب شده ، دیگه بحث و دعوا با هم نداریم و اونم خیلی به من و برادرام محبت می‌کنه و کلا شرایط خوبه فقط از نظر مالی نمیشه امیدوار بود . مثلاً من به هیچ عنوان با این شرایط نمیتونم صاحب جهیزیه بشم و می‌خوام هم اگه مورد ازدواج پیش اومد بگم که مهریه نمی‌خوام اما جهیزیه هم نمیارم ولی حق طلاق رو میگیرم. نمی‌دونم امید به خدا که چی پیش میاد

به خاطر مشکل روانی شدیدی که داشت نمیتونستیم تو خونه نگهش داریم و الان بهزیستی زندگی میکنه

خب پس قسمت بد ماجرا تموم شده،الان مونده که تو روحیتو بازسازی کنی وبرای رسیدن به یه زندگی شاد تلاش کنی.

سرکاربرو،کلاسای هنری برو تو اجتماع باش تا دیده بشی.یادت باشه سن فقط یه عدده وآدم از ترس بالارفتن سن نباید نباید تو دام ارتباطات علط وآدمای غلط بیفته.فراموش نکن که همیشه امیدوار وشادباشی،ادم غمگین هیچ کسی رو جذب نمی کنه مگر غمگین ترازحودش.

خوشبخت شدی به ما هم خبربده شادبشیم😉

چقدر خوب مينويسي 

حرفهاي عادي رو هم خيلي خوب بيان ميكني داستان زندگي هم همينطور

خب بقيه رو بگو من

ك ميبيني دارم دنبال ميكنم

يعني كي دنيا تموم ميشه    حالا ك چي مثلا مثال  امروز اعصابم خرده دلم ميخاد بزنم شل و پل تون كنم    
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687