تو مکان عمومی شلوغ بودیم تفریح میکردیم و ناهارمیخوردیم
یهو ی آقاهه ب زنش انواع و اقسام فحش ها ناموسی رو داد چیزایی ک نشنیده بودم زنه ازاون چادرایی هایی بود ک نوک دماغش دیده میشد
بعد هی یچی ریز میگفت زنه نشنیدم
ی ربعی گذشت زنه گفت اب بده بطری رو پرت کرد توصورتش...
من موندم چرا زنه موند و نرفت