۶ روز ب عروسیمه.داریم خونمونو تمیز میکنیم برا عروسی آماده میشیم.گرم شده بود داشتم کار میکردم.تاپم رو دراوردم.جلوی اینه ارایش میکردم.یهو شوهرم اومد تو اتاق گفت اه.این چه وضعیه.برو لباس بپوش.خورد شدم.له شدم.اشک تو چشمام جمع شده .حس میکنم از بدنم بدش میاد