دورم خیلی خلوته و دردمو کسی نمیفهمه جدیدن بی حوصله شدم .بچه ندارم و بیمارم. بخاطر استرسهام بی حوصلم. میترسم روزی برسه ک بیماری بهم زور گرفته و نتونم بچه دارم بشم و شوهرم بهم پشت بکنه. منی ک ن جایی واسه رفتن دارم و موندن. زیادی اعصابم توخونه ضعیفه و به آنی باشوهرم دعوام میشه. درکل خیلی از اینده میترسم بطوری ک نمیخوام جلوبرم.میدونمم مقصر خودمم ولی یکی ی راهی جلوم بذاره.ممنونم ازتون دوستان.