تاپیکامو خوندین اکثریت در جریانن دیشب مادرشوهرو پدرشوهرم و شوهرم اومدن خونمون مثلا تکلیف معلوم کنن ۱ ساعت قبل اینکه بیان با شوهرم پیامکی بحث کردیم تا من گفتم خیانت کردی دیوونه شد همچین پیامی داد منم چیزی نگفتم تا بیان وقتی اومدن بابام گفت ادم به زن عقد بسته اش میگی گوه میخوری لاشی این حرفا چیه باهاشون بحث کرد اونا هم پررو اومده بودن هی میگفتن گذشته هارم فراموش کنین حالا عروس تو میای بالای خونه ما یا نه؟ بابام که کلا نظرش برگشته میگه طلاقتو بگیر منم گفتم نه من شوهرمو دیگه نمیخوام چه برسه بیام باهاش زندگی کنم اونا هم پا شدن رفتن اول گفتن تا صبح فرصت داری فکر کنی هرچی من میگفتم نیازی به فرصت نیست من جوابم نه است هی اونا بیشتر فرصت میدادن رفتن خونه تا صبحی مادرش زنگ زد