چشم عزیزم سعیمو میکنم..
راستش مامان من کلا از بعد تولد با من اینحوری بود نمیدوم چرا..
به خاهرام وداداشم دو سال کامل شیر داد به من یه روزم نداد حتی شیرخشکم نداد از همون اول شیر گاو ا این که شیر داشت اینا رو باباممیگه...
از همون بچگی واسه من لباس نمیخرید با این میتونست مثلا داشت صرفه جویی میکرد.. همسایه ها از لباساشون که کخنه میشد اونا رو من میپوشیدم اما خاهرم نوپوش بود پاسه اون میخرید با همین فرقا بزرگ شدم کلا..
مثلا وقتی میرفتیم مدرسه همیشه خاهرم پول توجیبی میگرفت ولی به من میگفتن تو بزرگی پول میخای چیکار اون بوسا بهش پول میدیم... یادم نمیاد هیچوقت اجازه داده باشن من برم اردو از طرف مدرسه ولی خاهرم...
خاستگار که اومد برام اصلا تحقیق نکردن برام از طرف من بله زو گفتن حتی من ندیده بودم از من دوازده سال بزرگتر بود حتی مزاشتن من برای خودم مهریه تعیین کنم..
یعنی در واقع من الان هیو مهریه ای ندارم که پشتوانم باشه واسه تهیه جهازم هرچی دسته دوم گیر مامانم میومد میخرید بخدا گریه میوفتادم از این کاراش همه چی اشغال ودسته دوم و قاشق چنگالای چندین و چند ساله ی خودشو داد بهم..
تا همین الان و تا زنده موندن من این فرقا ادامه دازه..
من انتخاب رشتمم به انتخاب مامانم بود ترک نذاشت درس بخونم وقتی داشت عروسم میکرد بهم قول داده بود که میذازه من دیپلممو بگیرم بعد برم خونه ی خودم اما به چهار ماه نکشید عروسم کرد..
ولی خاهرم الان هم داره درس میخونه هم مامانم میلیون میلیون خرجش کرده خیلط یادش داده براش جرخ اتومات خریده الانم میخاد بفرستتش ارایشگری میگه میخام دخترم به یه جایی برسه بعد عروسش کنم. جلو ی من همچی دخترم دخترم میکنه انکار من دخترش نیستم..
یادمه من مجرد بودم میخاستم برم خیاطی همچین زد تو دهنم پرخون شد.. کلا هیچی به من تعلق نمیگرفت از بچگی تا همین الان که خونه خودمم.
هیچوقت نه لباس نو نه کفش نو نه جهاز مورد پسند خودم که نو باشه نه علایقم ... هیچی هیچی