بابام خیلی ما رو اذیت کرده ... خیلی ... یک ظالم به تمام معنا بود ...
بچه که بودم که نمیتونستم جوابشو بدم ... چون کتک میخوردم
ولی الان حرفی بزنه منم جوابشو میدم ...
داداشم مریضه یه زنگ نمیزنه خبرشو بگیره ... بعد دیشب بهش گفتم داروی فلان رو گفت بگیر گرفتی ؟ گفت نه بره گم شه کثافت!
منم باز امروز حرف داداشم شد ... گفتم آدم باید بچه شو هر جور که هست دوست داشته باشه ... بعد گفت باشه حالا شما ها رو هم میبینیم ...
بعد الان سر سفره گفت شما بچه های نمک نشناسی هستین ... منم بهش گفتم تو هم آدم خودخواهی هستی ...
گفتم بچه هات رو نمیخوای ... بهت میگفتن اینا رو بده جاشون بیا انتخاب کن بچه های دیگه ببر با کله میرفتی ...
ولی عذاب وجدان دارم ... چرا ؟ بخدا خیلی بد کرده ... پدر و مادر واقعا به گردنمون حق دارن ؟ فقط چون بهمون جای خواب و غذا دادن ؟