2737
2739
عنوان

با شوهرم بحثم شد میخوام تنبیهش کنم

| مشاهده متن کامل بحث + 807 بازدید | 43 پست
نه بابا حامله ای چیه میدونه من از اونا متنفرم با این کارش داغونتر میشم اونوقت هوای حامله بودن ...

از کجا میدونی که میدونه ؟مرض نداره که. این مردا کلا گیجن به دل نگیر من بخوام اینجوری جزئیات ریز زندگیمو جدی بگیرم باید طلاق بگیرم .یعنی واست تعریف کنم قطعا میگی طلاق بگیر 

انجا یک قهوه خانه بود ٫اما ننشستم به نوشیدن دوتا استکان چای  چرا ؟ دنیا خراب می شد اگر دقایقی آنجا می نشستیم و نفری یک استکان چای میخوردیم ؟  عجله٫٫همیشه عجله !!!!کدام گوری میخواستم بروم؟من به بهانه رسیدن به زندگی ٫همیشه زندگی را کشته ام


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

همینا رو به خودش گفتی؟ چی بود جوابش؟

اره کفتم گفت با بچه تهدید نکن

کلا شوهرم ادمی نیست که بره سمت خانوادش یا اونارو به من ترجیح بده

تو این شرایط همچین کاری کرد در تعجبم

2728
اینو آویزه گوش کنید برای مردا خانواده شون خیلی مهم و عزیزن . خیلی بیشتر اون چیزی که ما خانوما فکرشو ...

حالا من کاری به استارتر و خانواده شوهرش ندارم،،،،ولی واقعا انتظار دارید مهم نباشه براشون؟! شما داداشتون بعد اینکه ازدواج کرد دیگه نباید شما براش مهم باشید؟!پدر و مادرتون براش نباید ارزشی داشته باشن؟!!

از کجا میدونی که میدونه ؟مرض نداره که. این مردا کلا گیجن به دل نگیر من بخوام اینجوری جزئیات ریز زندگ ...

چون ما ۴ ساله زیر یه سقفیم یه روزشم نبوده که سر خانوادش بحث نکرده باشیم و به این نتیجه نرسیده باشه که جز فتنه گری کار دیگه ای ندارن بکنن

علنن مادرشوهرم دوست داره شوهرم ازم جدا شه بره در کونش کارای اونو برسه

حالا که دیده بازدارم چپو راست داره بهم زنگ میزنه تا دیروز سالی به بارم سراغمو نمیگرفت

منو تو خیابون میدید راهشو‌کج میکرد

حرکتش باحال نبوده حق داری  ولی بزار بیاد سونو بعدا که آروم شی خودت دلت میسوزه  ضمنا شاید ...

من زنش بودم با خانوادش باند شد رفت دکتر

من چرا باید اونو با خودم ببرم‌دکتر

منم با خانوادم میرم

چون ما ۴ ساله زیر یه سقفیم یه روزشم نبوده که سر خانوادش بحث نکرده باشیم و به این نتیجه نرسیده باشه ک ...

عیب نداره گلم کوتاه بیاا بخدا همه مادرشوهر دارن منم مامانم میگه با مادرشوهرش زندگی میکرد از قصد غذاشو شور میکرد که بابام با مامانم دعوا کنه یا یه حرف مینداخت دعوا بشه .توام بی سیاست نباش تو چشم شوهرت نگا کنی بگی مادرت فلانه بابات فلانه ،بگو من مادرتو دوس دارم انتظار نداشتم فلان کارو کنه (،با خنده و لحن شاد).با سیاست نباشی چشمتو میبندی باز میکنی میبینی زندگیت به باد رفته حالا دیگه خود دانی خواهر

انجا یک قهوه خانه بود ٫اما ننشستم به نوشیدن دوتا استکان چای  چرا ؟ دنیا خراب می شد اگر دقایقی آنجا می نشستیم و نفری یک استکان چای میخوردیم ؟  عجله٫٫همیشه عجله !!!!کدام گوری میخواستم بروم؟من به بهانه رسیدن به زندگی ٫همیشه زندگی را کشته ام
2738

اینقدر سخت نگیر بالجبازی هیچ مردی آدم نمیشه سعی کن اونشبو فراموش کنی وبخاطر اومدن خانواده اش زندگی واوقات خودتو تلخ نکن بخدا ارزششو نداره .شاید همسرت نخواسته باشرایط بارداریت اذیت بشی و وقتی خانواده اش زنگزدن بهش اینم وظیفه اونا دونسته ک ببرنش دکتر ونخواسته بتو زحمت بده ,, این حساسیتت بخاطر بدی ک ازخانواده اش دیدی ایتقدر ازشرایطای تو بدترش هستن توودنیا ک اگر پای دردودل یکیشون بنشینی ب زندگی خودت امیدوار میشی  پس دلگیر نباش 


گاهی سکوت میکنی چون اینقدر رنجیدی که نمیخوای حرف بزنی، گاهی سکوت میکنی چون واقعا حرفی برای گفتن نداری، سکوت گاهی یک اعتراضِ وگاهی هم انتظار امابیشترمواقع سکوت برای اینه که هیچ کلمه ای نمیتونه غمی که دروجودت داری توصیف کنه و این یعنی همون (تنهایی) 😔 تجربه بهم ثابت کرد اونی که میخوای توو زندگی هیچوقت نمیشه، فهمیدم کسی که باهاته الزاماً دوست نیست.فهمیدم که بیتفاوتی بزرگترین انتقامِ.. تنفر ی نوع عشقِ، دلخوری وناراحتی ازمیزان اهمیّتِ.. غرور بزرگترین دشمن وخدا بهترین دوستِ.. فهمیدم رفتن همیشه ازروی نفرت نیست، هرکسی زبونش نرمِ دلش گرم نیست.. هرکی اخلاقش تنده جنسش سخت نیست.. هرکی میخنده بدون دردوغم نیست.. ظاهر دلیلی برباطن نیست.. فهمیدم کسی موظف به آروم کردنت نیست.. فهمیدم جنگ کردن باخیلیا اشتباه محضِ.. فهمیدم خیلی موقع ها خواسته هات حتی باگریه والتماس هم انجام نمیشه.. فهمیدم گاهی اوقات توو اوج شلوغی (تنهاترینی).. گاهی اوقات صمیمی ترین دوستت میشه غریبه ترین آدم.. گاهی اوقات باهمه وجودت کسیو دوست داری که اون نمیبینتت.. گاهی اوقات بایدرفت....باید دل کند....باید گذشت....باید رد شدو عوض شد😔    
حالا من کاری به استارتر و خانواده شوهرش ندارم،،،،ولی واقعا انتظار دارید مهم نباشه براشون؟! شما داداش ...

نه همچین انتظاری ندارم 

کلا خجالت میکشم همچین انتظاری داشته باشم 

با اینکه با همسرم روابطمون عالیه ولی هر دو میدونیم که هیچکس جای خانواده رو نمیگیره مگر فرزند. 

هر دو ازدواج دوممونه و به چشم دیدیم همسر چطور میتونه نه تنها از زندگی خارج بشه بلکه فراموش هم میشه . 

 لطفا این تاپیک رو‌مطالعه بفرمایید:من برای اقدام آماده ام یعنی چه؟
اره کفتم گفت با بچه تهدید نکن کلا شوهرم ادمی نیست که بره سمت خانوادش یا اونارو به من ترجیح بده تو ...

ببینید اینقدر این مسئله رو تو ذهنتون بزرگش نکنید بهش پرو بال ندید آره خب ناراحت میشین که  بهتون خبر ندادن ولی واقعا از دید منی که دارم از دور میبینم این مسئله رو ،اینقدر مهم نیست که بخوایین قهر کنین و گریه کنین ،بجاش  باهاش حرف میزدین که ای کاش قبل از اینکه پدر و مادرت بیان بمنم می گفتی که غافلگیر نشم و حرفای این چنینی،،، هرچقدرم پدر و مادر بد باشن ولی به هر حال بچشونه دیگه بعضی وقتا خودشو لوس می کنه ، سخت نگیرید اینقدر بخودتون حرفاتونو و ناراحتی هاتونو با زبون خوش بهش بگین و اگه دوست دارین یکم سر سنگین باشین ولی اینقدر بخودتون سخت نگیرید ، البته اینکار شوهرتون به معنای تنها بودن و بی کس بودنش نیست ، گاهی وقتا آدم دوست داره مورد محبت و توجه کسای دیگه هم قرار بگیره  به غیر از همسر ،بخصوص اینکه ایشون کم توجهی از والدینشون دیدن و اونم پیش شما ، قطعا تو دلشون از این موضوع ناراحتن و شاید به عقده هم تبدیل بشه ،کلا سخت نگیرید

عیب نداره گلم کوتاه بیاا بخدا همه مادرشوهر دارن منم مامانم میگه با مادرشوهرش زندگی میکرد از قصد غذاش ...

زمان قدیم فرق داشت با الان

مادر خودمم با اسیری با مادرشوهرش سر کرد

ولی من واقعا عروس خوبی بودم براشون

از همه نظر واسشون کوتاهی نکردم

زاننده دربستشون که شده بودم هر دوره ای داشت بهترین کیکو دسرو درست میکردم

تولداشون خودشون یادشون نبود من سورپرایزشون میکردم

بعد دیدم کلا درد اینا چیز دیگست

از هلاقه شوهرم به من حسادت میکردن

از اینکه شوهرم با خانواده من در ارتباطه با دایی هام و بقیه فامیل حسادت میکردن

چون دخترش خواهر نداره منو خواهرام همه جوره پشت همیم حسادت میکرد و علنن جلو روم میگفت

که من زن گرفتم واسه پسرم که دخترم خواهر داشته باشه دیدم تو دوتا خواهر داری سرد شدم بعد دیدم پسرم میخواد اومدیم جلو😐😐😐😐😐😐😐😐

زمان قدیم فرق داشت با الان مادر خودمم با اسیری با مادرشوهرش سر کرد ولی من واقعا عروس خوبی بودم برا ...

چون شیطان نمیتونسته هم پیش مردا باشه هم پیش زنا ،جانشین گذاشته مادرشوهرارو تا عروسو دق بدن .تقصیر خودت بوده خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند 


انجا یک قهوه خانه بود ٫اما ننشستم به نوشیدن دوتا استکان چای  چرا ؟ دنیا خراب می شد اگر دقایقی آنجا می نشستیم و نفری یک استکان چای میخوردیم ؟  عجله٫٫همیشه عجله !!!!کدام گوری میخواستم بروم؟من به بهانه رسیدن به زندگی ٫همیشه زندگی را کشته ام
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687