سلام دوستان شب همگی به خیر امروز خیلی دلم گرفته بود نه می تونستم داد بزنم نه می تو نستم بگم من با شوق و ذوق رفتم به شوهرم گفتم بار دارم زد تو ذو قم بعد خودم سر گردون تو این خونه اون خونه تا آخر برج خونه که می خوایم بگیریم خالی میشه الان خونه دوستم هستم دوستم خوبه ولی شوهرش خیلی تیکه مینداره بهم به شوهرم میگم بریم خونمون نمیاد من دارم خیلی تحقیر میشم از یه طرف کولرمون خرابه نمی تونیم تو خونه خودمون بخوابیم چیکار کنم به نظرتون
پنکه چی؟
خونه بزرگه با پنکه آخ نمی گه
چی شد🤔
بارداری؟
عجله نکردی به نظرت؟
مبارکت باشه ....تا خدا نخواد برگی از درخت نمیفته بچه که بیاد با خودش کلی برکت میاره من اینو واقعا به چشم خودم دیدم.
پدر شوهرم ۱۱ ساله فوت کرده من اصلا ندیدمش بعد زایمانم شوهرم درگیر ۲ تومن بود ک جور کنه واسه صندوق بیمارستان.
خداشاهده همون روز مادرشوهرم یه برگه سهام از تو وسایلاش پیدا کرد که ماله شوهرش بوده و تا اونروز خبر نداشتن .نفری ۲ تومن به بچه هاش رسید
ولی اینو بدون یه حکمتی داشته تو این شرایط یه کوچولویی ام به جمع شما اضافه شده
اولش یکم سختی داره ولی شما میتونی از پسش بربیای.از اونجایی متوجه شدم که گفتی سرایداری پس باید طاقتت بالا باشه.
همسرتم اینجوری واکنش نشون داده الان تو شرایط بدیه .اونم اوکی میشه.
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
54 ثانیه پیش
56 ثانیه پیش
57 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
