من خیلی ارومم وبی سروصدا،چندروزپیش گفتم همسایمون واسه پسرش ازم خواستگاری کرده،امروزباهاش حرف زدم بامادرپسره گفت میخوام عصای دستم باشی گفتم ربابه خانم من تااخرعمرمدیون شماهستم وهمه جوره هواتودارم ولی قبول نمیکنم الان خیلی حس خوبی دارم،اخ گفت پسرم گفته مهساآبروبرنیس یعنی من یکی منوبکش یافحش بده حرفی نمیزنم اصلااهل دادوبیدادنیستم وبهم میگن بی عار،درصورتی که من ازسروصدابدم میاد،درضمن۲۱سالمه وجداشدم،بنظرتون اشتباه کردم گفتم نه البته ربابه خانمم قانع نشد
نفهمیدم کلا چرا جواب رد دادی؟
همیشه به ندای قلبت گوش کن هیچ وقت ضرر نمیکنی
چرا مدیون هستی!؟
از اونکه گفته عصای دستم بشی و ابرو بر نیستی حس خوبی ندارم
کاردرستی کردی به نظرمن
حس كردم افتادم توي فضاي رمان قديميايي نويسنده هاي ايراني 😑😑😑😑عزيزم اين چه مدل ازدواجه ؟
بیشتر دنبال کلفت میگشتن تا عروس
استارتر من يه چيزايي از تاپيكاي قبليت يادمه
به خاطر اينكه يكبار جدا شدي جواب رد دادي بهش؟
اگر واسه اين بوده به نظرم يه فرصت به خواستگارت بده
اگرم كلا نميخواي ازدواج كني كه اون يه بحث ديگه ست
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
41 ثانیه پیش
41 ثانیه پیش
41 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
