من دیروز از ۲تا 7 شب بیرون بودم با نامزدم رفتیم بیرون کنار دارو درختا بساط کردیم یه عالمه خوراکی ریختیم بخوریم همین ک شروع کردیم در یه باغ باز شد پیرمرده سرشو از لای در اورد بیرون یه نگاه بدی کرد به ما رف تو بعد چن دیقه دیدیم از کلانتری با لباس شخصی اومدن 😲😂
نامزدم رف حرف زد باهاشون کارتشو نشون داد گف نامزدمه منم همکارتونم بعد گف اون پیریه زنگ زد؟ مرده گف اره 😑😑
خلاصه اومدم خونه خسته کوفته خوابیدم تا ۳شب
3پاشدم شام خوردم تا الان بیدارم خوابم نبرده