2737
2739
عنوان

پوشک نوزاد

| مشاهده متن کامل بحث + 644 بازدید | 58 پست
مگه نارنجیش هم هست ? راستی من بچه ام 7 ماهشه , مای بیبی سایز 5 میبندم , تا سایز 6 هست , دخترم بزرگت ...

هفت ماهه سایز پنج؟من پسرم ۱۳کیلوعه سایز چعار میبندم براش مگه وزن دخترت چنده؟

یا مهدی ادرکنی،،،،اگه کرونا باعث رنجش خاطر و ازار خیلیا نشه تعطیلی و حقوق گرفتن معلمها براشون عذابه،،عزیزان وقتی شماها بچه هاتون رو نمیفرستین مدرسه از ترس کرونا معلمها برن بست بشینن که چی بشه!!!چرا اینقدر حقوقشون ازارتون میده بابا بخدا حقشونه،،از حق کسی دیگه نمیزنن که بدن به معلمها

به نظرتون سایز صفر برای روز اول زایمان مناسبه؟

فرزندم،دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



مگه نارنجیش هم هست ? راستی من بچه ام 7 ماهشه , مای بیبی سایز 5 میبندم , تا سایز 6 هست , دخترم بزرگت ...

سایز 6 تا 25 کیلو جواب میده دختر منم پاهاش تپل بود من 6 میبستم

عشقم مهدیس و محمد متین 😍😍😍
2731
به نظرتون سایز صفر برای روز اول زایمان مناسبه؟

سایز یک بخر

‌صفر خیلی کوچیکه اذیت میشه

عشق با انگشت های کشیده پیانو مینواخت...من پا به پای پونه های وحشی میرقصیدم... باران می آمد...بهارنارنجها همه مست...هوا هوای تو بود...🍀
حتما زود زود عوض میکنین جاری من میخره ولی روزی 8تا عوض میکنه میگه خیلی راضیم 

نه ... پوست بچه ها متفاوت .. بعضی ها حساسیت دارن

نمیشه قاعده کلی گذاشت

اما تجربه ای که ما داشتیم از مای بیبی راضی بودیم

2738
آره دو سه ماهه اومده واسه 7ماهه که سایز 5خیلی بزرگ میشه من واسه پسرم تا 21ماه سایز 5بستم الان یک هفت ...

خب جای کشش رو پاش میمونه , همین الانم میگم کاش براش 6 ببندم , البته خیلی هم تپل نیست , 7ماهش امروز تموم شده , شاید نهایت 8200-300 باشه وزنش

تیکر کاهش وزن تا شب یلدا 😍😍😍💪💪💪     گروه آبی : وزن شروع 75 , وزن فعلی 65 , وزن هدف 50
به نظرتون سایز صفر برای روز اول زایمان مناسبه؟

سایز یک بگیر

یا مهدی ادرکنی،،،،اگه کرونا باعث رنجش خاطر و ازار خیلیا نشه تعطیلی و حقوق گرفتن معلمها براشون عذابه،،عزیزان وقتی شماها بچه هاتون رو نمیفرستین مدرسه از ترس کرونا معلمها برن بست بشینن که چی بشه!!!چرا اینقدر حقوقشون ازارتون میده بابا بخدا حقشونه،،از حق کسی دیگه نمیزنن که بدن به معلمها

من بارلی میبندم ب بچم افتاده اما یه جیش ک میکنه اویزون میشه 

اینایی ک.میشینن میگن زن باید فلان باشه و بیسار باشه همش الکیه.زن فقط باید مستقل باشه بخصوص از  لحاظ مالی .دعا کنید منم شاغل بشم 😍
سایز یک بخر ‌صفر خیلی کوچیکه اذیت میشه

دیروز یه صفر گرفتم یه دونه هم یک حالا نمیدونم صفر خوبه یا نه

فرزندم،دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم
تو روخدا چجوری یادش میدی به منم بگو دختر منم 23 ماهشه 

چیزی نداره که عزیزم فقط اراده میخواد الانم که هوا گرمه روزا اگه حیاط دارین برو باهاش تو حیاط بمون یکم وقتی بردی حیش کرد بیا خونه هر یک ساعت ببرش دسشویی بگو جیش کنه من تو دسشویی چن تا باد کننک گزاشتم هربار میبرم بعد جیش کردن یکیشو میدم دستش جیشش رو قشنگ نیگه ولی پی پی رو هنوز نه اونم شورت عینکی تنش میکنم بیرون نمیزنه😂😂

تکلیفم مانند کبریت های خیس هیچگاه روشن نمیشود
دیروز یه صفر گرفتم یه دونه هم یک حالا نمیدونم صفر خوبه یا نه

نه بدردت نمیخوره مگر اینکه خداینکرده نارس باشه.‌

عشق با انگشت های کشیده پیانو مینواخت...من پا به پای پونه های وحشی میرقصیدم... باران می آمد...بهارنارنجها همه مست...هوا هوای تو بود...🍀
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز