سلام به عزیزان . من 42 سالمه و تاکنون موفق به بارداری نشدم. همسرم مشکلی نداره ، مشکل من ضعف تخمک هست . اگر کسی بتونه کمک کنه مشکل من و همسرم حل خواهد شد. لطفا از راهنمایی خوبتون دریغ نکنید . با تشکر از همه شما خوبان
نازنین جان نیومدی من رفتم فردا بیا خیلی حرفا دارم باهم بزنیم
سلامkaidus عزیز دوست خوبم اگه ممکنه میشه راجع به جنین ها بیشترتوضیح بدید .لطفا پیام دوستیم رابپذیرید ... تا توخصوصی صحبت کنیم ... راستش من دنبال جنین اهدایی هستم ولی تمایل دارم که به ظاهر فیزیکی خودم نزدیک باشه. سپاسگزارم
سلام عزیزانی که تخمک اهدایی میخوان به خانم جعفری زنگ بزنن اینم شمارش خیلی منصف هستش09128935612
سلام نیازجان .... من فقط دنبال یه بسته جنین هستم ... به نظرتون خانم جعفری میتونه کمک کنه؟ البته ظاهروالدین جنین خیلی برام مهمه و میخوام به ظاهرخودم خیلی نزدیک باشه
سلام سایه جان من یه بسته جنین می خواهم لطفا بگو باید چیکار کنم
کسی میدونه قیمت جنین و تخمک و اسپرم اهدایی حدود چقدر هست ؟
سلام دوستای خوبم من جنین فریز گرید عالی دارم..تهران..بیمارستان پارسیان.. خوشحال میشم اگه بتونم دل یه کسی مثه خواهر خودمو خوشحال کنم..هزینه ای نمیخوام..فقط دعامیکنم که بگیره..همین کافیه... اگه خواستید بگید تا به دکترم بگم ببینم باید چیکارکنیم ظاهر خودمو همسرم هم خوبه البته به نظر بقیه... به هرحال من منتظر م دوستان..پیغام خصوصی بزارید لطفا
بچه هاجون سلام من تابه حال هفت بار ای وی اف کردم سه بار هم اقدام کردم که به ای وی اف نرسید یکبار مثبت شد توی هفته سیزده خدا پسش گرفت یکبار خارج از رحم شد رفتم اتاق عمل ...........همش با تخمک اهدایی من 42ساله هستم کم کاری تخمدان دارم شوهرم ضعیف است خیلی پول در این راه خرج کردم خیلی نذر کردم دیشب فهمیدم جاریم بچه دومش را حامله هست خیلی ناراحتم شما بگویید حکت خدا چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟امروز روز 14انتقالم هست که بی بی چکم منفی شد ولی نخواستم قبول کنم رفتم آز خون دادم بچه ها به حق هر چی که اعتقاد دارین دعا کنید جوابم مثبت بشه ....خیلی دلم گرفته توی این چهارده روز ده روز استراحت مطلق داشتم از روز عاشورا پارسال زیارت عاشورا می خونم 12000یاعلی هرروز می گویم ختم صلوات چهارده معصوم که دیشب تموم شد و تسبیح را روبه قبله اویزان کردم دعای نادعلی هررور دعای ربی لا تذرنی فردا و انت خیرالوراثین هرروز چندین مرتبه و ایه الکرسی و چهار قل ...خدا را به پنج تن ال عباش قسم دادم دیگه خسته شدم احساس می کنم شوهرم هم رفیق خوبی برایم نیست احساس دلتنگی شدیدی می کنم ....احساس می کنم شوهرم بهم بی اهمیت شده ..ازبس پدرو مادرش به به اش می کنند و با من مثل خاک جارو برخورد می کنند البته ظاهرشون خیلی خوبه ...تصمیم گرفتم اگر جوابم منفی شد دیگه با خانواده شوهرم رابطه ام را کم کنم...هرکس هرچی خواست بگوید شوهرم نمی تونه از من و خودش جلوی دیگران حمایت کنه...سر یک موضوع شراکتی برادرش بهش نارو زد ولی نتونست از خودش دفاع کنه الان هم که زنش حامله است گلتر از پاک بهش نمی گویند ولی من به خدا واگذارشون می کنم.بچه ها خیلی دلم گرفته خیلی درد دلم زیاده اگر موقعیت مناسبی داشتم ششاید جلوی اشکام را نمی تونستم بگیرم.بچه ها فقط می خخواهم برام دعا کنید که جوابم مثبت بشه.......دیشب با شوهرم دعوا کردم دوساعت از خونه رفت بیرون ومن را منتظر گذاشت یک کاری یک جا داشت از اونجا رفته بود یک جای دیگه چون کارش انجام نشده بود ولی یک زنگ به من نزد که بگه من منتظر نباشم وقتی هم زنگ زدم و گفت دارم می آیم گوشی را قطع کردم وقتی امد به جای عذرخواهی طلبکارم بود بچه ها من با این موقعیت به نظر شما چه کار کنم........خیلی خسته هستم پس از 12سال زندگی مشترک احساس می کنم زندگی من از همون روز اول سرد بود به نظر شما چرا خدا با من این کاررا کرد........یک واسطه که شوهرم را معرفی کرد نگفت تریاک می کشد بعد از ازدواج فهمیدم البته همیشه نه چند ماهی می کشه می ذاره کنار .خانواده من توی این 12سال نفهمیدن ومن نذاشتم...خانواده خودش همه شون دچارش هستند...تنها کاری که می کنم ان واسطه را نفرین می کنم که چرا مارا بااین خانواده آشنا کرد .بچه ها فقط برایم دعا کنید.که جواب مثبت بشه.فقط یه جواب مثبت هدیه به من بدهید.بچه ها همین الان یک صلوات برای مثبت شدن همه ای وی اف ها بخوانید.
عزیزم آیداگل امیدت به خدا باشه آیداگل چرا فکر رحم اجاره نیستی یکی از اشناهای ما هم تمام مراحل تو رو طی کرد حتی فکر کنم خیلی بیش تر از پنچ بار کاشت شاید به ده هم رسیده بود یک بارش هم گرفت ولی پوچ شد ولی رفت دنبال رحم اجاره الان نی نی اش هفت ماهه توی رحم یکی دیگه هست شما هم ناامید نشو در مورد روابط شوهرت هم کسانی که توی این مسیر می افتن چون خیلی درگیری فکری و روحی پیدا می کنن کم کم روابطشون با شوهر سرد میشه بهت توصیه میکنم برو تاپیک چگونه ظرافت های زنانه داشته باشیم رو بخون دو شعبه هست مطمئن باش کمکت میکنه روابطت با شوهرت بهتر شه
بچه ها جوابم صفر شد......
نازی جون ازهمون اول عشقی بین مانبود فقط به خاطر اینکه من کارمند بودم با هم ازدواج کردیم کاملا مشخص بود فقط به خاطر کارمندی چون برای پسر بعدیشون هم دنبال کارمند می گشتند که نشد ولی الان بچه دومش را حامله هست وروی سر همه جا داره .....یک خانه داره خوش گذرون...خدا خیلی بیشتر از من دوستش داره خیلی بیشتر ...نمی دونم چه کار کرده که این قدر پیش خدا و خلقش عزیز است.من حج رفتم این قدر کار برای این و اون حل می کنم این قدر دعای خیر دنبال سرم هست ولی خدا به هیچ کدوم توجه نمی کند. نمی دونم باید چه کار کنم.....از خدا مرگ می خواهم ان را هم نمی دهد و جز آرزوهای محالم شده است.
آیدا گل خدا بنده هایش رو که بیشتر دوست داره بیشتر امتحان میکنه امیدت رو از دست نده منم نی نی ندارم و خدا بهمون نمیده ولی راضیم به رضای خدا هیچ وقت دلت رو به خانواده شوهر خوش نکن و به رفتارهاشون اهمیت نده همه ما مشکلات خانواده شوهر رو یه جوری داریم سعی کن با محبت کردن بهش نزدیک شی خیلی ها بدون عشق شروع کردن و با تلاش طرفشون رو علاقمند کردن جلوش از خانواده اش بد نگو یه مدت روی محبت کردن بهش تمرکز کن انشالله که مشکلت حل میشه
نازی جون دیروز که همش بهش پیام می دادم از سرکار...توی یکی از پیامها برام نوشت من توی زندگی خوشبخت هستم و همه حسرت زندگی من را می خورند فهمیدم از زندگی راضی هست و منم بهش محبت کردم که نظرش اینه ولی نمی دونم چرا به این زندگی نمی چسبه و به من محبت نمی کنه ...چرا جلوی خانواده اش از من تعریف و تمجید نمی کنه...می گه توکه نیستی این کاررا می کنم چه فایده......مادرشوهرم باید بفهمه پسرش از زندگی راضیه به خاطر تلاش های من پس بایو منو خیلی تحویل بگیره/////راستی به نظرت چرا خدا بنده هایی را که دوست دار بیشتر اذیت می کنه واقعا این عدالت است؟؟؟؟
آیدا گل سعی کن زندگیت رو از نو بسازی مردها تشنه محبتن یه مدت فکر بچه رو کنار بزار و فقط بهش محبت کن توی جمع خانواده اش بیشتر محبت کن مثلا وقتی همه نشستنه میوه پوست بگیر بهش تعارف کن از کارهای کوچیکش تعریف کن بزار بدونه واست مهمه کم کم اونم جلو خانواده اش طرفت رو میگیره خواهر شوهر منم بچه دار نمی شد همه فکر و زکرش بچه شده بود همه اش توی بیمارستانها بود غصه میخورد بعد میگفت شوهرم به من اهمیت نمیده بهش گفتم تو چقدر اهمیت میدی تو که همه زندگیت شده دوا و درمان بچه یه مدت به شوهرش رسید رفتار شوهرش زمین و تا آسمون تغییر کرد همش میگفت چون بچه دار نمیشم شوهرم منو نمیخواد شوهرش یه بار گفت تو یکم از غم غصه ات کم کنه به من و زندگیمون برس ببین باز من اینطورم بعد از مدتی رابطه شون بهتر شد تو هم به خودت مسلط باش جلوی شوهرت تعریف خانواده اش رو بده سعی کن خودت رو شاداب نشون بدی باهم منطقی صحبت کنید بهش بگو اونجا به ظاهر هم شده هوای منو داشته باش تا اونا هم احترامشون بیشتر شه سعی کن اصلا باهاش بحث نکنی مطمئن باش زمان میبره ولی درست میشه
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
54 ثانیه پیش
55 ثانیه پیش
55 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
