خانواده شوهرم خيلي باهام بدن منم مجبور شدم بيام خونه مامانم كه يه شهر ديگس البته الان يسالي ميشه خونشونم چون خونه نداشتمو و شوهرمم سرباز بود خونه اجاره نكرديم الانم با هزار بدبختي يه خونه مسكن مهر خريدم كه نصف پولشم مامانم قرض داده بهمون تازه خانواده شوهرم هنوز نميدونن بفهمن ناراحت ميشن چون ميخواستن پولمونو ازمون بگيرن
الان خونه مامانمم حس ميگنم خيلي پيششون بي ارزشم داداشام بهم بي احترامي ميكنن مامانمم ديگه مثه قبل نيست شوهرمم جايي سربازي كه حتي نميتونم زنگ بزنم بيست روزه رفته بي خبرم از صبح نشستم برا خودم گريه ميكنم حالم خيلي بده اخه چرا من اينقدر بي كسم كه در نبود شوهرم بايد اينقدر اذيت بشم😔😭