همسایمون با دختر کوچیکش زندگی میکنه مستاجره . ی روز مادر شوهرم اومد گفت طلاق گرفته چن روز بعد گفت ن شوهر داره . الان اومده میگه رفته ب ی مغازه داره گفته بیا باهم باشیم از خونشون در میومد . واقعن بقران اعصابم خورده .هر چقدر هم بهشم میگم ب جون بابام ک تو ندیدی برای چی میگی چن باردر روز میاد پیشم تکرار میکنه منم از مخم بیرون نمیره اعصابم خورد کرده