دیروز صبح که ابجی کوچیکم داره صبحونه میخوره احساس میکنه یه موش از کنار جانونی رد شده و رفت سمت آشپز خونه😣میدوئه سمت مامانم و جیغ میکشه وااااااااای مامان موووووووش😟مامانمم میخنده و میگه موش کجا بود برو بگیر بخواب بابا باز توهم زدی 😑 تا اینکه بعد ازظهر مامانم میره حس میکنه از تو کابینت یه صدایی میاد و از اونجایی که کنجکاو میسه درکابینتو باز میکنه و موشو میبینه با صدای بلند جیغ میکشه و میره رو مبلا و زنگ میزنه آتش نشانی😆😆😆😂😂😂🤣🤣و آقائه پشت تلفن غش میکنه از خنده و میگه چه کمکی کنم مامانم میگه تورو خدا بکشینش من میترررررسم اونام میگن واقعا ما یه ماشینو برای یه موش راه بندازیم؟؟و اینطور میشه که نمیان 😟😟😟و مامانم تا موقعه ایی که بابام میاد از رو مبل تکون نمیخوره (اخه یکی نیست بگه مادر من شما با ۴۵ سال سن هنوز از موش و سوسک میترسی😅)
ای جونم مامان😘
😂😂
نخندپامیشدی میرفتی مثل یک قهرمان💪 موشومیکشتی😂😂
حالا این ک خوبه من راهنمایی بودم رفتم اردو از طرف مدرسه ازاین موش مصنوعی پلاستیکیا هس ک چسبناکن خریده بودم میچسبوندم ب در و دیوار یا پرت میکردم سمت مامانم نزدیک بود دور از جونش سکته کنه آخرشم زد گم و گورش کرد
مامان من اصلا از موش و سوسک و مارمولک نمیترسه. ولی من میترسم.
والا حق داشته
کاملا مامانتو درک میکنم😂. موش کثیف بو گندو
مامان من اسمشم ک میشنوه دو روز حالش بده من و داداشم هم همینجوری هستیم
ایه بار دختر داییم رفته بود شب خونه همسایشون بخوابه چون شوهرش ماموریت بود خانومه هم میترسید بعد تو خونشون موش کوچیک اومده بود دختر داییمم از ترس میپریده بالا و پایین یهو حس میکنه یه چیز نرم زیر پاشه, فک کنین دختر داییمم خیلی تپل بود.
يه بار تو خونه ما مار بود،زنگ زديم آتش نشانى بنده خداها اومدن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
