جنسِ مونثِ مردی که هر روز صبح با کلی دغدغه و مشکل و دلمردگی جلوی آیینه می ایستاد و صورتش رو گلگون میکرد،
پنجره های اتاق را باز میگذاشت تا هوای تازه به داخل بیاید،چای با طعم هل و دارچین دم میکرد،گل های روی راه پله ها را آب میداد و با لبخند کش دار صدا میکرد «بچه ها بلند شوید صبحانه» و مردش را بدون هیچ گله و شکایتی با وجودناراحتی، با ذوق راهی میکرد.
جنس مونثی که جنس مذکرش خیلی اوقات درک نمیکرد او فقط توجه ومحبت میخواهد ولاغیر