سلام . دیشب نشد که بیام سایت تا همین الانم خواب بودم
دیشب وقتی رسید من پیش پسرمو خودمو زده بودم به خواب ولی شبیه وحشیا اومد منو بلند کرد برد توی اتاق
تلفن بانکشو نشون داد گفت یه تومن به حساب عرفان ریختم به عنوان هدیه و میخواستم فردا شب همتونو ببرم بیرون یه جشن خانوادگی بگیریم
منم بهش گفتم ببخشید ولی عرفان لازم داشت کنارش باشم شام و هدیه رو نمیخواست
تا اینو گفتم اینقدر با مشت کوبید به دیوار بغل گوشم که من از ترس اینکه مشتاش به من نخوره تکون نمیخوردم😢😢
چندتا ساک و پرت کرد طرفم دیدم برای منو پسرم چند دست لباس خریده گفت کل دیروز دلم پیش شما بود همش میگفتم کاش شمارو با خودم برده بودم اونوقت تو در نبود من منو میپیچونی گردنمو گرفت توی دستش گفت باید بگی غلط کردم وگرنه دست خودم نیست امشب در حد مرگ کتک میخوری دهنم بسته شده بود اخه کاری نکرده بودم که بگم غلط کردم گریه هم نمیکردم دید ساکتم بدتر عصبی شد با سر کوبید به کمد دیواریمون سر خودش پر خون دیدم داره میاد طرفم دیگه به صورت غیر ارادی خودم همش میگفتم غلط کردم غلط کردم از ترس اینکه منو نگیره رفتم زیر کنسول قائم شدم بهم گفت چرا این کارارو بامن میکنی که این بلاهارو سرت بیارم بهم گفت از این به بعد هر چی بگم تو میگی؟ منم شبیه بیچاره ها میگفتم چشم اونم هربار میگفت نشنیدم بلندتر شاید بالای ده بار گفتم چشم
تمام کارتای باشگاه و استخر و کارتای بانیکمو . کلیدامو ازم گرفت
دیگه نمیدونم کی از ترس زیر کنسول خوابم برد ولی الان که بیدار شدم دیدم روی تختم واقعا انگار بیهوش شدم
گوشیمو چک کردم دیدم پیام داده ساعت یک اماده باشین میخوام نهار ببرمتون بیرون من الان چطور راه بیفتم😢😢