سلام دوستان من ساعت ده و نیم صب امتحان دارم و امروز میخواستم شروع کنم و بخونم که یهو دخترخالم که کلاس چهارمه اومد خونمون و مامانم گفت من حوصلشو ندارم و خودت سرگرمش کن تا بیان دنبالش... منم یکم باهاش صحبت کردم و یه برگه بهش دادم که نقاشی بکشه.... من چن وقته عروسی کردم اما بنا به مشکلاتی هنوز نرفتم سر خونه ام و شوهرمم کارش طوریه که دو هفته سرکاره و دو هفته بیکار... الان سرکاره و نیست و منم خونه ی پدرمم.... اینا گذشت تا اینکه دیدم پدربزرگ و مادربزرگم و دخترداییم که دو سالشه اومدن خونمون... گفتم یکم میشینن و بلند میشن میرن خونشون دیگه... منم رفتم تو اتاقم و نشستم به درس خوندن ولی خیلی بلند صحبت میکردن و دختر داییمم هی میومد تو اتاق که نمیذاشت من بخونم.... رفتم تو آشپزخونه دیدم مامانم شام گذاشته براشون... ناراحت شدم که چرا میخواد نگهشون داره
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
منم به مامان با لحن خوب گفتم که چرا شام نگهشون داشتی؟ یه روز دیگه میگفتی واسه شام بیان.... از ساعت 4 بعد از ظهر اومده بودن اونم فقط برای اینکه یه سر بزنن و برن ولی مامانم با زور نگهشون میداره
مس مامان من که بهش میگفتم مامان من امتحان دارم دانشجو هستم، ترم آخرم، توی فرجه ها من کسی خاست بیاد بمونه بگو بعدا بیاین، خواهرام برا بچه هاش دبستانیشون اگر امتحان داشتن مامانم اینقد رعایت میکرد که حتی به تلفن خونشون زنگ نمیزد میگفت درس دارن، بعد اونا ک تعطیل میشدن یهو همه با هم هجوم میاوردن خونه ی ما یه هفته بمونن، مادرمم میگفت بچه هامن نمیتونم چیزی بگم تو برو کتابخونه، گفتم یعنی تو رعایت بچه دبستانی رو میکنی رعایت منه دانشجو رو نمیکنی؟؟؟؟
هیچ وقت و هیچ وقت به هیچ عنوان عزیزم از مادرت دلخور نباش اون تاج سرته، خود شما باید برا امتحانت برنامه ریزی میکردی ، حتما همسرتون کارمند شرکت نفته عزیزم ?
خدایا هر چی شکرت بگویم بازم خیلی خیلی کمه.پس هوای دلمو داشته باش