بگم ک خیلی مستاصل شدم ک تاپیک زدم نظر و راهنماییتونو بگیرم..
حدودا دو هفته پیش خواهر شوهرم و جاریش ک دختر عموی من هست دعواشون میسه شدید در حد کتک کاری متاسفانه....از طرفی داماد ما هم پسر عمومه ینی خواهرم عروس عموم شده ( پس جاری خواهر شوهرم ک دختر عمومه خواهر دامادمونم میشه)
بعد دعوا مادر شوهر گرامی من با تحریک جاریم تشریف مبارکشو میبره خونه خواهر من ب عنوان گلگی از دامادمون ک چرا خواهرت همچین کاری کرده و... و کلی بدو بیراه و سروصدا تو خونشون بپا میکنه( خواهرم و دامادمون خیلی ارومن و بارها خودشونو بی طرف اعلام کردن)
برادر شوهرمم حسابی گیر داده ک شما چرا با دامادتون رفتو امد میکنید خواهر اون فحش داده و... سر همین قضیه همسر من با برادرش کنتاک داشتن ک اصلا ب ما ارتباطی نداره دعوای دوتا جاری ... و منم خییییییییییلی از دست مادر شوهرم ناراحتم ک احترام منو نگه نداشته و یکه رفته خونه خواهرمو علم شنگه ب پا کرده...
حالا امشب رفتیم خونه خواهر شوهرم ک زایمان کره مادرشم بود
اول ک رفتیم دستو روبوسی کردیم ولی دیگه هیچ صحبتی با مادر شوهرم نداشتم تا خداحافظی
شوهرمم اونجا بهم تذکر داد ک با مادرم صحبت کن بگو بخند دعوتش کن تو این تعطیلات بیاد خونمون
ولی من اصلا از دلم نیومد ک باهاش گرم بگیرم
حالا ک اومدیم خونه ش وهرم حسابی داغ کرده بود و میگه تو بی احترامی کردی و اون زحمت منو کشیده هر کاری بکنه تو نباید ب روش بیاری مادره و خلاصه کلی چیزه دیگه و کلی ناراحتی...نهایتا منم خواستم ک از دل همسرم در بیارم تصمیم گرفتم بهش بگم ک هفته اینده با خواهرتینا زنگ میزنم دعوتش میکنم خونه اما اون اجازه نداد ک بگم
حالام جاشو برده تو پذیرایی خوابیده و اینطور ک بوش میاد قراره اوضاع خیلی وخیمتر شه
آیا تقصیر من بوده؟؟؟؟؟؟!!!! کار مادر شوهرم زشتتر بوده یا رفتار من؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!