دو سال و هشت ماهشه
ی پدر شوهر نکبت دارم هفتاد سالشه
شش ماهه زنش مرده..
من سیاه روز ازش نگهداری میکنم.
پنج ساله ک ازدواج کردم.و با پدر مادرش زندگی میکنیم.
ب شدت از من بدشون میاد.
خیلی عذابم دادن هر چی ک فکرشو بکنید
حالاهم نوبت دخترمه.
ازوقتی ک مادرشوهرم مرد شوهرم دخترمو میزاشت پیش باباش بخوابه.
هممون تو پذیرایی میخابیم.
بماند ک تا سه ماه شوهرمم میخابید بغل باباش
و من تنها بودم😒اون روزا تازه زایمان کرده بودم و بچه دومن ب دنیا اومده بود.
اما شوهرم کوچک ترین اهمیتی ب من نمیداد و همش مثل نامزدا با پدرش رفتار میکرد.
اینا ب کنار
حالا دخترم عادت کرده شب بره پیش اون سگ نجس بخوابه
و من هرکاری میکنم نمیاد پیش من
منم افسردگی گرفتم.😔
تاپیک قبلم گفتم شوارم ب متادون اعتیاد داره😖
اصلا هیچ حسی ب دخترم ندارم دیگ
وقتی میره پیش اون ازش بدم میاد
همین الان خودشو میکشه میگه برم پیش اون بخوابم و اونم
بدش میاد دختر من بره نزدیکش و دادو بیداد میکنه
ب دخترم میگه توله سگ.
حیوون.
منم جرات نمطکنم حرف بزنم
البته اینا وقتی شوهرم نیست میگ
وقتی ک شوهرم میاد ساکت میشه
اگ من حرف بزنم شوهرمو پر میکنه و میاد ب دعوا وکتک کاری
دلم میسوزه برای بچه هام.
ک توی چنین خانواده ای بز گ میشن.
ای کاش کسی رو داشتم حمایتم میکرد وجدا میشدم
اما افسوس
دخترمو ب خاطر اون کثافت کتک زدم از بس گریه کرد خوابش برد.
من شرایطم خیلی خرابه.میترسم از اینده.میترسم دیوونه شم
اما هیچکس ب دادم نمیرسه.