من پیش مادرشوهرم زندگی میکنم البته ی واحدجداگانه خونشون چندطبقس مادرشوهرم انتظار داره نن هرروز برم کاراشوانجام بدم منمقبلا میرفتم طرفاشو میشستم جارومیزدم بعد دیدم داره پررومیشه طوری ک ازبدم پیش پدرشوهرم میگفت هرکاری میکردم برعکسشومیگفت پدرشوهرمم ی شب اومدبالا کلی بهم حرف زدوتف اتداخت توصورتم بعدازاین جریان من کمترخونشون میرم وقتی دختراش میان مثلا ی روز خاص همشون جمع میشن خونه باباشون میخان طرفظرف بشورن بهشون میگه شما نمیخادبشورین فلانی میشوره ( یعنی من)دوروزپیشم بازجمع شده بودن من رفتم طرف بشورم دیدم دیگه هیشکدومشون نیومد بگه بده من بشورم قبلشم کلی کارانجام داده بودم