چون خودشو بیکار کرده منم گفتم چرا و باهاش بحث کردم اخه بار اولش نیس گذاشت رفت بیرون اول فک کردم رفته نون بگیره صبونه بخوریم بعد یه ساعت تموم هرچی زنگ زدم ج نداد بعد با یه سیمکارت خودش ک شمارشو نداره بهش زنگ زدم جواب داد گفتش من دیگ نمیام تو اون خونه منم گفتم ینی من و بچتو میخای بزاری و بری گفت اره (بار اولش نیست تو این پنج ساله هرسری دعوا میشه قهر میکنه میره خونه پدر و مادرش)منم گفتم باشه با تو دیگ کاری ندارم ب بزرگترت میگم
زنگ زدم باباش گفتم مگه نگفتی من مث دخترتم گفت اره گفتم اینجوری شده باباشم گفت گوه خورده گفتم دیگ نمیخام خانوادم بفهمن ک حرف مفت بزنه اونا دخالت میکنن(ما با مامانم اینا تو یه ساختمونیم)تو خودت درستش کن گفت باشه تو فقط گریه نکن
بعد دوباره به باباش زنگ زدم گفتم چیشد؟
گفت زنگ میزنم گوشیمو جواب نمیده گفتم چون فهمیده بخاطر منه
گفتم همش میگ هر هروز تو پاشو با من بریم خونه مامانم اینا (ما با اونا یساعت فاصله داریم)گفت گوه خورده هرروز بیای صدتومن کرایه بده با بچه کوچیک
گفت صب کن بلاخره میاد من حالش میکنم