امشب خونه پدرشوهرم خرجی میدادن نذر هرساله شونه.....خواهرشوهرم اینا یه مدته با ما سرلج افتادن حالا به این دلیل که مایه واحد اپارتمان از اونا خریده بودیم چن سال نشستیم امسال دراومدیم اما اونا نمیخواستن اون واحد و از دست بدن و با قیمت پیشنهادی ماهم موافقت نکردن .....حالا بعد فروختن اون خونمون با ما چپ افتادن عید مارفتیم خونشون نیومدن ....من تو خیابون و هرجا ببینمش سلام میدم اما جواب نمیده
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
حالا منم و جاریم طبقه دوم بودیم....جاریم صداش درومد گفت چرا نیومدی پایین از فک و فامیلات پذیرایی کنی اونم گفت چون من از فلانی /اسم من /خوشم نمیاد از شوهر بیشورش هم خوشم نمیاد