سلام دوستان خیلی اعصابم خورده کاش یکی بهم یه نظر خوب بده حس میکنم از پس زندگی زناشوئی نمیام خانواده شوهرم همش تو زندگیمون دخالت میکنن قبول دارم خودم راهو براشون باز کردم ولی یه چیز مهمتر اینه ک هرچی میخوان نمیخرن از من طلب میکنن ولخرجیای منو شوهرم و دعواهامون هم همش بخاطر همین موضوعه اونا درک نمیکنن وسایل خونه غذا پول همه چی رو از ما طلب میکنن یه راه حلی بم بدید بدونم چیکار کنم چطوری برخورد کنم ک دیگه ازم چیزی طلب نکنن😫 خسیس نیستم بخدا تا حالا هرکاری از دستم برمیومد براشون انجام دادم هرچی خواستن از پول و خوراکی گرفته تا وسایل نقلیه و خونه براشون فراهم کردم مثل خانواده ی خودم باهاشون رفتار کردم و حتی بیشتر از اون بخدا بعضی وقتا کارایی ک براشون کردم بیشتر از کاراییه ک برای خانواده خودم کردمه ولی بدتر شدن درک نمیکنن نمیدونم چجوری ب شوهرم بفهمونم از خانوادش بدم نمیاد فقط ما الان یه زندگی جدید داریم و خونمون جداس باید یه چیزایی رو مراعات کنن میترسم ناراحت بشه یه بار ک بحثو پیش کشیدم خیلی ناراحت شد حالا قراره دوباره باش حرف بزنم دیگه نمیخوام بحث کنم باش امل نمیدونم چ جوری حرف بزنم ک ناراحت نشه کمکم کنید خیلی عاصی شدم از زندگی سیر شدم یه بار میگم طلاق میگیرم و راحت میشم اما ما عاشق همیم و باعشق ازدواج کردیم بخدا حتی سیگاری شدم بخاطرشون سیگار پشت سیگار اما این راهش نیس چون بچه میخوایم باید سیگارو ترک کنم اما بخاطر خانواده ی شوهرم نمیتونم 😭
ای خدا کاش منم بتونستم سیگار بکشم یادم بره غصه هتم
خدا وکیلی راسشو بگو سیگار میکشی چ حالی میشی چ تاثیری برات داره
عزیزم‌خودت مقصری باید از اول یه‌سری حریمها رو حفظ میکردی، حالا هم عیبی نداره ؛ اولا که سیگارو بزار کنار حرص و جوش هم نخور پس فردا یک مریضی چیزی میگیری خدای ناکرده، بعد میگن‌این از اول عیب‌ناک بوده
بعدشم‌سعی کن برای خودت زیاد خرج‌کنی البته شوهرت نفهمه قصد و منظورت چیه، اگه میبینی ممکنه شک کنه کم کم شروع کن
مثلا یه روز بگو میخوام‌موهامو رنگ کنم برو گرونترین آرایشگاه و گرونترین رنگ‌رو بزن.... نمیدونم هرچیزی که تو زندگی خودت میدونی میتونی که بالاش هزینه کنی
نمیشه برید پیش مشاور
خب اشتباهت همینه باید پولی باشی دقیقا شوهر منم‌همینطوره تازه اصلا آینده نگر نیست میگم‌آینده بچه خودمون...ولی میگه تو کاریت نباشه فرق من با شما اینه که اونا تحمل دیدن چیزی به من ندارن یعنی تو یک مهمونی برم‌که اونا باشن جرات ندارم طلامو بندازم چون مامانش بفهمه یک خرجی چیزی برای پسرش میتراشه که بره طلای منو بفروشه
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
