خسته شدم بخدا دیگه اعتیاد داره اخلاقشم خوبه ولی امروز نمیدونم دلش از کجا پر بود سر سفره بحث کرد باهام منم جارو برقی سوخته گفتم بخر گفت باشه منم گفتم تو نعشه میشی میگی همه چی میخرم سر باد معده حرف میزنی اونم گفت دلم میخواد برو خونه بابای فلانت بچم رو پام بود دستمو کشید رو زمین کشوندم و با مشت تو سرم میزد منم کم نیاوردم با لگد میزدمش اما زورم نرسید بهش ظهر تا حالا اومدم خونه بابام نمیتونم به کسی بگم معتاده چیکار کنم هیچکسو ندارم