خونه مادرشوهرم اینا هستیم جلوی پدرمادر و خواهر برادرهاش
سرزنش کرد خانوادمو ک از وقتی ازدواج کردیم خونمون نیومدن و به دخترشون(عروسشون)سرنزدن
میگفت شوهرخواهرت و خواهرات و پدرمادرت ولت کردن التم نمیپرسن
( منم واقعا جوابی نداشتم بدم )
چون حق بااون بود ولی خیلی عصبانی و ناراحتم ک جلوی اونا اینطور سواستفاده کرده و آبروی منو خانوادمو برد
البته جلوش کم نیاوردم ی کم جواب دادم
گفتم عموها عمه ها خاله ها و دایی ها هیچکدومشون حالمو نپرسیدن ولی اینکه گیر دادی به شوهر خواهر من حتما بهش حسودی میکنی
بعدم ی نیشکون محکم ازش گرفتم و ی اخمی کردم ک رفت نشست ی گوشه وقتی برسم خونم میدونم چیکارش کنم