من ی خاله دارم 70اینای سنش.ی زمانی وصع مالیشون بیست بود .هیچ کس رو پسند نمیکرد واس پسرش.رفت از ی شهررر خ دور واس پسرش ی زن فارسی زبان خوشگللللل ماه گرفت .انقدرررر زن مهربونی بود یاخدا.خاله جان همش میخاس بهش زور بگه اونم قبول نمیکرد بالاخره کاری کرد پسره طلاق داد اینوووو.دختره آواره شد شهرمونننن خیلی خاست برگرده نشددددددد روی دختره هم اسم دیوونه گذاشتن طفلی رفت.بیچاره عروس ی بچه از شدت غصع سقط کرد خالم هی میگفت ادا در نیارر .بماند رفت واسه پسرش ی زن دیگه گرفت ک اونم فامیل خود خالم بود و دختر بود .دختره چون خانواده درس حسابی نداشت خاسگار نداشت مجبور شد ازدواج کنه با پسر خاله خر من و ....چ بلا ها سر این نیاوردند......هستیدددد