داستان زندگی من چرا ترکید ؟؟؟؟
تا اونجا خوندم ک میرفتن خونه میدیدن تورو خدا خلاصه بگین چیشد؟ ادامه داد؟ اگه ازدواج کرده باشه خودمو میکشم
ای خدااااااا،چرا هرچی ما میام بخونیم میترکه😑😑😑😑
به منم بگید😣😣😣
واااای😂😂😂دل درد شدم.همه ی تاپیکا یهویی عوض شد و میگن چرا ترکید😂
من تازه ارایشگاه سر عقد بودم،چی شد بعدش؟
اه به ی سری بیشعور که گزارش میزنن بابا اصلا رمان
بیچاره استارتر گفته بود بقیشو شب مینویسه
بچه هااااا از اونجایی ک رفته بود خونه پسره مادرشوهره میگفت اینجا چیزی میبینی نخواه ببری خوندم. داشت مربا سیب درست میکرد. یکی بگه ادامشو
بچه هااااااااااا بقیش قرار شد شب بیاد بگه چون سرکاره الان
ولی نمیدونم چرا بسته شد تاپیکش
بعدش دیگه رفتن دنبال خونه - پسره هی میگفت بریم خونه بابات اون اپارتمانی که برای تو بشینیم دختره ام گفت نه بریم خودت خونه بگیر بعد دختره رو برد خونه ببینن انقدر خونه ها داغونن که دختره اومد به باباش گفت من نمیتونم تو اون خونه ها زندگی کنم باباشم گفت باشه بیا تو اپارتمان خودت ولی ماشینت بعد عروسی نبر بذار اینجا باشه که مردم نگن به دامادش د ختر داد خونه داد ماشین داد..........
بچه ها من خودم میگم خودتونم بقیشو بگید من تا اونجا خوندم ک گفته بود شوهرش هرچی میخریده تو یه دفتر لیست میکرده برا باباش ک اون پولشو بده حتی پول رستوراناشونو بعدم گفته مامانم مریضه بیا یه سوپ بذار رفته کلی چیز تو سوپ ریخته بعدم مادرشوهره نخورده درسته ریخته سطل آشغال بعدم گفته عروسی بگیرید اونا گفتن خونه چی پس خونه دختره میخاستن برن ک باباش براش ساخته ندا هم گفته ب هیچ عنوان خودت باید خونه بگیری داشتن میرفتن خونه میدیدن
بقیشو بگین اگ خوندین
مرسی اه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
