منم تو دوران حاملگی گاهی وقتا مث شما میشدم مخصوصا اخرا حتی چندبارم گریه کردم فک میکردم هیچی بلد نیستم اصلا امادگی ندارم اینا همش عادیه چون بچه عین ی مهمون سرزده ست ک تا بیای ب بودنش و وجودش عادت کنی طول میکشه سعی کن انرژی مثبت ب خودت بدی بعدا ب این روزات میخندی😊
منم همیم حس رو داشتم واقعا هم اینطوری شد مخصوصا تا سه چهار ماه اول تاجای خوابمون جدا شد اون تو حال من و نینی تو اتاق بعدا کمکم دیگه درست شد جامون انداختیم پیش هم نینی رو میدیم دست مادر شوهر تا باهام خلوت کنیم
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
این فکرا طبیعیه عزیزم ، ولی وقتی بسلامتی بیاد یه لحظه همنمیتونی فکر کنی که وقتی نبود چجوری زندگی میکردی . خیلی شیرینه . نی نی من یک ماهشه اینقدر عاشقش شدم که نمیدونم بدون اون چجوری بوده قبلش ، تازه بگم دومی هستا ، دختر اولم ۱۲ سالشه .
مثلا من کنار تخت نوزادم جا گذاشتم دو تایی اونجا بخوابیم یا اینکه میگم از بمیارستان میرم خونه رو زمنی جلو تی وی میخوابم که شوهرم بتونه کنارم بخوابه.. اجازه نمیدم ازم دور شه از همون اول بچه رو هم خیلی زود عادت میدم تنها بخوابه.
منم همینطورم....با اینکه بی صبرانه منتظرم تا ببینمشو بوش کنم ولی زندگی دونفره خیلی قشنگه.آزادی.هرجا بری هرجور بگردی.مسافرت بری هروقت دلت خواست....منم یجورایی آمادگیشو ندارم
به سرنوِشتی اِعتقاد دارم که توش مَنو -طُُ- تا اَبد باهَم باشیم.