رفتم اونجا دیدم سبزی دارن پاک میکنن خرد میکنن بعد تقسیم کردند به منم از هر کدوم یه کیسه سبزی آش یه کیسه سبزی سوپ یه کیسه سبزی خوردن دادند من هی تعارف کردم نمیخاد آخه من زحمتی نکشیدم خلاصه خیلی اصرار کردم که نگیرم ولی فایده نداشت به زور دادن بهم منم قبول کردم گذاشتم تو راهرو آخر شب خواستیم بیاییم رفتم طبقه بالا با مادر شوهرم خدافظی کردم آورد سبزی رو داد به من گفت ببر در حالی که من گذاشته بودم تو راهرو امروز صبح بیدلر شدم بشورم بزارم فریزر دیدم همه رو برداسته به زور یه کیسه فریزر شد حالا اعصابم خورده گفتم که نمیخام به زور دختراش دادن مادره رفته بر داشته فردا خونه مادرشوهرم دعوتیم به نظرتون به دختراش بگم یا به مادرشوهرم بگم این چه کاریه راضی نیستین چرا میدین من که نمیخاستم