قبلا مامانم هر چن وقت یبار زنگ میزد به مادرشوهرم و حالشو میپرسید امااادریغ از اینکه مادرشوهرم زنگ بزنه به مامانم
خلاصه منم به مامانم گفتم بابا هر رفتی ؛امدی داره شما تماس گرفتی اونم باید بگیره دیگه یکطرفه که نمیشه
حالا مدتیه مامان منم دیگه زنگ نمیزنه
امروز با مادرشوهرم صحبت میکردم همش میگفت از مامانت چخبر؟خوبن؟خبرشون ندارم خیلی وقته و .......
تو دلم گفتم شمارشونو که داری یه تماس بگیر
اگه بازم اینو تکرار کرد چی بگم بهش؟
فک میکنه فقط همه باید به این احترام بزارن خودش وظیفه ای نداره
منم نمیتونم با خانواده شوهرم ارتباط بگیرم اخلاقشون و دوس ندارم
بگو‌شمارشو داری ی زنگ بزن‌خبردار شو ازش
دقیقا برعکس رابطه مامان من و مادرشوهرم
هرچند مادرشوهرم وقتی زنگ میزنه انقدر کرم میریزه دیگه مامانم بدش میاد زنگ بزنه
بگو مامانم میخواست بهتون زنگ بزنه من نذاشتم.گفتم شاید مادرشوهرم دوست نداره باهاش در تماس باشی اگر میخواست یه بهر بهت زنگ میزد
خب چرا تو دلت گفتی بلند میگفتی بشنوه
خودت جواب خودتو دادی
هر رفتی
امدی داره
بگو اتفاقا مامان منم خبرتونو خیلی میگیره
گفته خیلی وقته صدای فلانی رو نشنیدم
دقیقا مادر شوهر منم اینطوره
ب مامانم گفتم دیگه زنگش نزد
مادرشوهرمم اصلا سراغ نگرفت نکبت
بگو مگه شماره اشو نداری؟
بهش بگو خوبن سلام دارن اتفاقا جویای حالتون شدن اما خب مامانم سرش یه مدته شلوغه دیگه...
