دیروز رفته بود خونه مادربزرگم
داییم هم همونجا زندگی میکنه منتهی طبقه دیگش
بعد داییم دو تا بچه داره
یه دختر که کلاس اوله
یه پسر که سوم راهنماییه
مامانم میگه که رفتم اونجا دوست پسر داییم که اونم سوم راهنماییع اومد خونشون
یه دفعه مامانم میگه دیدم به به دختر داییم شلوارشو دراورده و بلوزشم دراورده خودشو لخت کرده رفته پیش داداشش و دوستش
دختر دایی منم چاق و درشته قشنگ مثل یه زنه اندام پایین تنش
خلاصه مامانم میبینه میره دعواش میکنه میگه برو شلوار تنت کن بلوز بپوش چرا خودتو لخت کردی
دختر داییمم میگه اینجوری قشنگتر میشم
خلاصه مامانم بزور میبرتش اتاقش بهش میگه لباس بپوش
بعد اونم میزنه زیر گریه که نمیپوشم.میخوام برم پیش پسرا
مامانم از پسش برنمیاد میره به زنداییم میگه دخترت داره اینکارو میکنه
زن داییمم یه لبخند میزنه میگه اره اون منو دیده جلو باباش لخت میکنم ازم پرسید گفتم مردا خوششون میاد برا همین چند وقته خودشو لخت میکنه جلو داداشش و دوستاش
مامانم میگه دیگه مغزم منفجر شد بهش گفتم تو عرضه ی دختر بزرگ کردن نداری
بعدشم قهر کرده اومده