خیلی بد جلو شوهرم ضایع شدم
الان یه هفته ست باشوهرم قهریم
دیروز اومد خونه شاید باورتون نشه ولی از ساعت ۶ ب ع خوابید تا امروز صبح که فقط منو نبینه شب هم نیومد تو جاش منم طبق معمول تا صبح بیدار ساعت ۷ خوابیدم مث جنازه افتادم شانسی طبقه بالاییمون دارن بنایی میکنن سروصداشون بیدارم کرد دیدم شوهرم از حموم در اومده حسابی داره به خودش میرسه تیپ زده
سماور روشن کرد رفت بیرون نون بخر رفتم سر گوشیش تا برگشت پسر وروجکم بهش خبر داد
مامانی رفته سر گوشیت بابایی وای شوهرم ریز میخندید حیف اونهمه نقش بازی کردن که مثلا من خوابم چقدر سعی کردم گوشیش ودرست بزارم سرجاش برنامه های بازش ام پاک کردم یعنی قشنگ دلم میخواست تو افق محو بشم