منم خیلی ریلکس بودم. صبحش از همه زودتر بیدار شدم و کارامو کردم . نماز خوندم و دعا کردم و توکل به خدا از 8 بستری شدم 11 دکترم اومد . تو این همه مدت خیلی راحت دراز کشیده بودم و با پسملم صحبت میکردم . هر کی میومد تو اتاق میگفت چه مامان خوبی چه مامان آرومی . در هین عمل هم بهوش بودم و همش منتظر صدای پسرم بودم و اصلا به خود عمل و خطرات و ... فکر نمیکردم . همش ذوق دیدنش رو داشتم . فقط به خدا توکل کن و ذکر بگو و فکرای خوب بکن پسرت رو تصور کن که چه شکلی . اون لحظه اول که گریه شدید میکنه وقتی میاد کنار تو و بوی تو به مشامش میرسه آروم میگیره اذت بخش ترین لحظه دنیاست فقط به اینا فکر کن
رَبِّ هَبْ لِی مِن لَّدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاء (آل عمران/38)