دیروز کلی لباس تو. وان با دست شستم از کمر درد دارم میمیرم
چون اینجا قدقنه لباسشویی تو واحدت داشته باشی باید ببری پایین آپارتمان بندازی تو ماشینای بزرگ... به دلایلی نبردم
کلی ام دنبال خونه گشتم تو. گرما نا ندارم موقع افطار
بعد سحرم فرش و بردم. پایین دادم به یه دختر که بشوره ..دختره خوشگل و دانشجوی پزشکیه.. فارس زبانم هست دیروز باهاش حرف میزدم گفتم یه فرش دارم گفت بعد سحر بیار پایین.. یک قسمتی هست که شلنگ آبه برای فضای سبز و یک تیکه اش کاشیه و اطرافش سنگریزه.. گفت بیار همینجور مث قدیما میشورم تا این همسایه ها بیدار نشدن تمومش میکنم
طفلی دختره همسایه اس اما تمیز کردن فضای سبز و تمیز کردن محوطه اپارتمان با اونه