خنده دارترین خاطرتونو بگید🤪🤪

🤣🤣🤣🤣🤣

مامانم تو حیاط بود هرچی گفت برو تو نمیرفتم 

خنده دارترین خاطره م واسه ۴ سالگیمه ، من ته تغاری بودم ، برادرم ۶ سال از من بزرگتره ، خواهرم هم ۸ سال بزرگتره از من. قرار شد با هم نماز بخونیم ، داداشم جلوی من ایستاد ، خواهرم کنارم ، توی اون حال و هوای بچگی ، یه لحظه اون قدر افتخار کردم به داداشم که جلو ایستاده و من اونو الگو قرار دادم واسه نماز . فکر کردم‌ چجوری علاقمو نشون بدم که حالت نمازم از بین نره . هیچی دیگه موقع رکوع باسنشو بوسیدم😂🙈 دیگه نگم براتون که خواهرم و برادرم چقددددر خنده شون گرفت ...

الان داداشم  ۲۸ سالشه .. هر بار یادش می افته اندازه ی همون روز میخنده 

من یبار آماده شده بودم میخواستم باشوهرم برم بیرون برای اینکه پسرم منو نبینه و جیغ و داد راه نندازه منم میام رفتم پشت در قایم شدم،پشت درمون چوب لباسی داره زیر لباسای که آویزون بود قایم شد بعد یهو شوهرم اومد که آماده بشه من فقط سرمو از لای لباسا بیرون آوردم چشم دهنمم تا جای که جا داشت باز نگهداشتم شوهرم که منو دید رنگش زرد شد و یه صداهای ناهنجاری هم از گلوش خارج می شد اصلا فکرشو نمیکردم بنده خدا اینقدر بترسه یعنی خودم مرده بودم از خنده اینقد خندیدم که نگو😁

خاطرات من خنده دارنیستن گریه اورن تاپیک شرم آور تمرین زدید صدام کنید😑

من یه رفیقی دارم این خیلی مودبه همش بابت همه چیز کللللی تشکر میکنه ،یبار روز تعطیل از خوابگاه زدیم بیرون بعد که خواستیم برگردیم‌ سرویس دانشگاه سرراه داشت رد میشد راننده (بااینکه شیفتش نبود ولی لطف کرد) ومارو سوار کرد خلاصه ما که سوار شدیم ده دقیقه بعدش دوستم گفت خدا راننده رو خیرش بده نگه داشت سوارمون کرد بعد  بلند گفت اقای راننده دستتون دردنکه واقعا خیلی ممنون لطف کردین ،اینو ک گفت راننده زد رو ترمز وسط جاده نگه داشت ماهم همگی مات ومبهوت ک اقای راننده چرا وایسادین گفت مگه نمیخاسین پیاده شین 😕 گفتیم نهههه گفت پس چرا میگین دستتون درد ‌نکنه😂😂😂😂✋

واااای مردم از خنده😂😂😍😍

🙄 خانواده شوهر

😥خودت

مامانت😒😤🤯😡😠

🤣🤣🤣🤣🤣من

😁😁😁😁😁

تو اون یکی تاپیک قفل شد نتونستم برات کامنت بذارم آخه این چه اسمیه؟پیروچروکیده؟😂😂😂😂