بچه ها من کلی مریض شدم این چندماه ب خاطر بارداریم اونم تو شهر غریب من تهران خانوادم رامسر یک بار نشد خانواده شوهرم حالمو بپرسن حالا دخترشون حامله شده با دو ماه فاصله از من همش قوربون صدقش میرن نمیذارن اون کار کنه ولی من میرم خونشون باید کلی کار کنم حالا هم همسرم سرما خورده از صبح سه بار ب خونمون زنگ زدن پسرم چشه حالش خوبه
ی ذره پیش ک زنگ زده بود پدر شوهرم منم ب همسرم گفتم من اینهمه مریض بودم ی بار حالمو نپرسیدن ی ذره دلم خنک شد
و ضمنا زنگ زدیم ب مادرشوهرم ک بچمون دختر هستش ی جوری رفتار کرد ک من کلی ناراحت شدمم