2737
2734

دوستانی که اون تاپیکو خوندن عالی بود نظرات خوشمان امد اما اینم بگم منو یاد یه دوست خانوادگی انداخت که خیلی وقته ندیدمش لطفا شکیبا باشید

آنگاه که نومیدی بر جانت پنجه افکنده و رها نمی‌شوی، به من امیدوار باش_ زمر/53

لینکشو بده پلیز

مهربون باشیم با هم...در حد یک توقف با ماشین واسه خانمی که با کالسکه از خیابون رد میشه...در حد یک لبخند زدن به بچه ای که مامانش دیر اومده دنبالش تو مدرسه...در حد دادن یک دستمال به خانمی که تو اتوبوس دنبال دستمال تو کیف اشه...مهربون باشیم در حد کوچک...ولی همین کوچک ها ایران رو زیبااا میکنه.

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731

همسر من یه دوست دوران لیسانس داره که بعد دو ماه از ازدواج ما گذشته بود از راه دور اومده بودن خونمون.ما شمالیم واونا مشهد رفته بودن وبرگشتنی تماس گرفتن که بیان خونمون.وما هم زوج جوان تمام تلاش خودمون رو تو تابستون مزخرف وشرجی اینجا انجام دادیم که سه چهار روزی که هستن بهشون خوش بگذره خانم واقا ویه پسر4 ساله

آنگاه که نومیدی بر جانت پنجه افکنده و رها نمی‌شوی، به من امیدوار باش_ زمر/53

سال بعد هم قضیه تکرار شد وما قرار دریا گذاشتیم (گرگانیم وسه ساعت از دریا دوریم)تصمیم گرفته بودیم بریم دریا تعطیلات خردادو که اونا زنگ زدن ما داریم میایم پیشتون وما هم گفتیم بار وبندیل بستیم تو راه دریاییم واونام گفتن مام میایم محمود اباد میبینیمتون.خلاصه اونجا دیدارا تازه شد ویه سه روزی اونجا بودیم وجاریم اینام با ما بودن وباز ما تمام تلاش کردیم کم وکسری نباشه وتمام خرج سفر با ما بود وبرگشتنی اکبرجوجه ساری رفتیم واومدیم خونه سه روزی هم خونه بودیم وبازم دور دور ودر نهایت باکلی سوغاتی ومیوه نوبرانه برگشتند.

آنگاه که نومیدی بر جانت پنجه افکنده و رها نمی‌شوی، به من امیدوار باش_ زمر/53
2738

سال بعدش من عمل لیزیک چشم داشتم وقرار شد همون کلینیکی که خانم دوستمون عمل کنن بریم وانجام بدم به اصرار خودشون

کلینیک تو شهر خودشون بود وما 10ساعت راه تاختیم صبح 7صبح راه افتادیم و9 شب یک ساعتی مقصد بودیم که خانمه اس داد که شام خوردین؟ومنم با کلی تعارف گفتم داستش نه اما خودتو زحمت ننداز وازین اس بوی خوبی به مشامم نرسید

آنگاه که نومیدی بر جانت پنجه افکنده و رها نمی‌شوی، به من امیدوار باش_ زمر/53

10رسیدیم .دیدارا تازه وسفره پهن شد وکو کو سیب زمینی با برنج کته رونمایی شد با یه کاسه مشترک سالاد برای من وهمسر.کلا پذیراییشون سبک خاصی داشت

نوشیدنی ها هم دو تا نوشابه نصفه از یخچال اوردن وشوهره پرسید زرد یاسیاه؟وهمسرمت ما هردو رو میخوایم واونم زردو اورد فقط.یادش بخیر

آنگاه که نومیدی بر جانت پنجه افکنده و رها نمی‌شوی، به من امیدوار باش_ زمر/53
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز