خانما خیلی دلم گرفته بود همسرمم رفته شهرستان کسی نبود باهاش حرف بزنم میشه بیاین حرف بزنیم؟ مادر من همیشه با همه مشکل داره از فامیل بگیر تا در و همسایه با تمام فامیل قطع ارتباط کرده تا همسایه ها ازشون یه صدا در میاد فکر میکنه چون میخوان اذیتش کنن اونم صد برابر تلافی میکنه منم همیشه باهاش مشکل داشتم مخصوصا سر ازدواجم خوب من معیارای خاص خودمو داشتم برای ازدواج که مادرم با اون معیارا کنار نمیومد هر خواستگاریم برام میومد مامانم بعد یه مدت ایرادای عجیب غریب ازش میگرفت... گذشت تا با همسرم آشنا شدم جفتمون واسه خاطر همدیگه پای تمام فشارای مامانم وایسادیم و ازدواج کردیم ولی تا خود روز عروسی نزدیک بود به هم بخوره، از خود روز ازدواجمون تا الان که حدود ۲ ساله گذشته مامانم کم کم هفته ای یه بار یه دعوای اساسی با ما میگیره وقتایی که خوبه خیلی خوبه ها ولی یهو ازین رو به اون رو میشه. منم همسرم گاهی مجبوره بره شهرستان مامانم توقع داره من برم پیشش بمونم منم اگه نرم فکر میکنم ناراحت میشه و عذاب وجدان میگیرم و هر بار میرم بعدشم همش اعصاب منو سر چیزای مسخره خورد میکنه و من پشیمون میشم که رفتم. الانم انتقال جنین دادم و پیشش اومدم ولی اصلا شرایط منو درک نمیکنه که باید ارامش داشته باشم چی کار کنم به نظرتون