با غربت تو شهر مدینه چه می کند؟
با قلب خسته و نگران گریه می کنم
«چون چاره نیست صبر به ناچار می کنم»
مانند شمع از دل و جان گریه می کنم
دیوار و در، غروب تو را ناله می زنند
پهلو شکسته! ناله زنان گریه می کنم
با روضه های پهلو و بازوی خسته ات
با روضهٔ بلال و اذان گریه می کنم
اصلاً ببین که با همهٔ روضه های تو
اندازهٔ زمین و زمان گریه می کنم
از کوچه های فاطمیه دل نمی کَنَم
هر شب به یاد مادرمان گریه می کُنم
عمریست که در آرزوی خاکبوسی ِ
قبری بدون نام و نشان گریه می کنم