سلام خانواده شوهرم تو شهر دیگه ای هستن و ما تو شهری زندگی میکنیم که خانواده من هستن تو این چهار سالی که ما ازدواج کردیم من تقریبا هر روز بعدازظهر که شوهرم میخواد بره سر کار میرفتم خونه بابام و شب میومد دنبالم یه شام میخوردیم برمیگشتیم شوهرم میگفت تنها نمونی و حوصلت سر نره
الان بچه ام ده ماهشه شوهرم میگه دیگه انقدر نرو خونه بابات بچه اذیت میشه در حالی که من تک دخترم و خانوادم واقعا دخترمو دوست دارن وقتی میرم اونجا واقعا بهم خوش میگذره آخه از صبح تنهام همه کارامو میکنم بعد تا شیش عصر دخترمم تنهایی نگه میدارم من واقعا دخترم بغلیه خیلی باهاش اذیتم
میرم اونجا واقعا کمکم میکنن
حالا شوهرم گیر داده که نباید بری مثلا من امروز خونه موندم ولی تا یازده شب داشتم از تنهایی دق میکردم همه کارامم کرده بودن در ضمن همیشه خونه ام تمیزه و لباسا شوهرم اتو شده و کفشا واکس زده هستن یهنی رفتنم لطمه ای به زندگیم وارد نکرده
شوهرم میگه دیگه نرو بچه اذیت میشه آخه من موندم چه اذیتی میشه اونجا انقدر بهش میرسن که وقتی دارم برمیگردم دستاشو سمتشون دراز میکنه گریه میکنه
حالا من چیکار کنم که شوهرم گیر نده