اگه خونده باشین میدونین که داستان اصلی در مورد زنی به نام اللا هست که در آستانه چهل سالگی و با داشتن سه تا بچه و یه زندگی ظاهراً خوب٬ عاشق میشه و زندگیش رو رها میکنه و میره دنبال عشقش
عزیز هر کسی نبود، نه مخ میزد و نه وراجی بی خود و اغوا گری ، فقط خودش تو عشق الهی فرو رفته بود و به خود واقعیش رسیده بود و غنای درونیش جذابش کرده بود اونم فقط برای فرد تشنه ای مثل اللا ، شاید برای هیچ کس دیگه ای اونقدر این شخصیت جذاب نبود
منم این روزا خیلی دنبال رهایی هستم ای کاش میشد به راحتی رها کرد و رفت ولی احساس میکنم حتما یه روزی ...
من خیلی کتاب میخوندم ولی مدتها بود که رغبتی نداشتم این کتابو خواهرم داد و خیلی تاکید به خوندنش کرد واقعا لذت بردم..دوباره کتاب خریدم ولی اینا رو بازم خوشم نیومد زورکی می خونم..
شاید لزوما هر کسی نه ولی من از صمیم قلبم آرزو میکنم هرکسی یک بار توی زندگیش طعم عشق رو بچشه حس واق ...
چیزی که من تا اینجا درک کردم ورای عشق مرد و زن هست. من گاهی میرم بیرون، تو شلوغی به چهره های مردم نگاه میکنم، به دور از خوب و بد بودنشون، احساس میکنم چقد دوستشان دارم، چقد هممون شبیه همیم.
فکر میکنم اگه همیشه اینجور بود، این همون عاشق شدنه.