عصر خواهرم بهم زنگ زد که برم سمتش و چیزی براش از بازار ببرم. رفتم دیدم بادکنک رو دیواره ... گفتم اینا چیه گفت واسه عکسه دندونیه بچه ست. گفت شام نمیمونی گفتم نه مرسی و برگشتم.شب بهش زنگ زدم کارش داشتم شوهرش گوشیو جواب داد گفت حیفه چرا واسه جشن نموندی😐😐😐 گفتم چه جشنی؟ گف مگه الی بهت نگفت؟ رفتیم کیک گرفتیم واسه دندونی بچه.... گفتم اها کار داشتم و پیجوندم . حالا نمیدونم. بنظرتون این جریان واقعیه یا شوهر خواهرم الکی میخواس شر درست کنه؟