ساختمون ما ٣ طبقست هر طبقه دو واحد
واحد رو به روم عمومه و زنعموم و دخترعموم
من تنها زندگى ميكنم، واسه اينكه شبا يا ظهرا قبل از خواب فكر نكنم رو كاناپه ميخوابم كه تا لحظه آخر كه بيهوش ميشم فيلم ببينم، واااااى ديوونه شدم هى زن عموم و دختر عموم ميييييرنننن هى ميااااانننن تو راهرو حرف ميزنن درو محكم ميبندن الان افسردگى دارم خوابم سبكه دارم ديوونه ميشم
با عموم رابطم بد نيست يعنى تو مهمونى خانوادگى يا جايى ميبينمش سلام احوال پرسو داريم ولى چندسالى يه بار زنعمومو نميبينم يعنى بخوام برم بيرون ببينم تو راهرو هست وايميسم بره بعد برم بيرون حتى نميدونم اصلا ميدونه من دارم تو اين واحد ندگى ميكنم يا نه چون اين واحد دست مستاجر بوده بعد خالى شد چند ماهى حالا من بى خبر اومدم اينجا، خيليم حر حرفكه يعنى چون اون يكى دختر عموم يه بار دخترشو تو خيابون ديده سلام نكرده ( حالا اون يكى دختر عموم هم سن منه ٢٢ سالشه دخترش ١٢-١٣ سالشه ) چه جنگى تو خانواده درست كرده بود، اهل شكايتم نيستم شكايتشونو به عموم كنم يعنى كلا به ساكت و اروم بودن تو خانواده معروفم حالا نميدونم چكار كنم ديوارا هم نازك يعنى يكى تو راهرو وايسه قشنگ ميشنوه داخل چه خبره، منم با عرض شرمندگى 😐 اين روزا قليون ميكشم اينا هم همش تو راهرو ميترسم صداش بره بيرون كوفتم ميشه، چكار كنم باهاشون