2733
2739

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731

مامانمم شهرستان اون زمان هنوز شوهرم با مامانمم دعوا نکرده بود خوب بودن با هم منم اون ماه آخر حوصله سر رفته بود به خاطر همین رفتم شهرستان خونه مامانمم اونا هم اسباب کشی داشتن منم با مامانم یکسره خرید بودیم خدایی خوب بود اون دوران دلم تنگ شده برای اون زمان تا یک بار تو بازار یهو پشتم گرفت منم ترسیدم بتان به دلایل مادر و دختری منم زود زنگ زدم به شوهرم که بیا که دوس ندارم بگم اینجا به دنیا بیاد بیا دنبالم که برسم خلاصه شوهر صب زود اومدو یکم تو اسباب کشی کمک کردو ما هم تقریبا شب برگشتیم شهرمون که مشهد باشه

وقتی برگشتم دلم گرفته بود اخه همش خونه مامان من بیرون بودیم و تفریح ولی الان تنها بودم تقریبا تا تاریخ زایمان یک هفته مونده بود ولی منو شوهر بی تاب بودیم رفتیم دکترو اونم با معاینش تحریک کردو گفت زودی زایمان میکنی مام بعد دکتر رفتیم حرم که کلی بارون میومد فردا شبشم رفتیم پارک ملت پیاده روی اما خبری نبود که نبود تا تا شب بعدش که رفتیم سینما وقتی برگشتیم یکم بحث کردیمو مثلا قهر منم مثل همیشه با گوشیم خاطرات زایمان میخوندم دلمم یکم میپیچید که تو این چند روز طبیعی بود بلند شدم بزم دستشویی که یهو کیسه ابم پاره شد منم به جایه اینکه بترسم ذوق کردم اصلا هوا نکردم شوهرمم بیدار نکردم چند روز پیش رفته بودم اپیلاسیون موهامم رنگ کرده بودم زودی رفتم حموم اومدم ساک بچرو چک کردم و بعد دو ساعت تازه آقار و بیدار کردم...

اونم مثل مجسمه نشسته بودو هنگ بود هنگام میکرد هر چی میگم وقتشه میگفت وقت چی خلاصه ساعت 3بود فک کنم مام طبقه پایین مادر شوهر شوهرم رفت مامانشو بیدار کرد اونم اومد مثلا کمک یکم دعا و قرآن خودم منم زنگ زدم مامانی همرام گفت هر وقت رفتی بیمارستان زنگ بزن تازه کم کم داشت یکم دردم میگرفت که رفتیم بیمارستان...

2740

رفتیم ماما معاینه کردو گفت دو سانت بازه ولی چون کیسه آبم پاره شده بود بسازیم کرد منم چون مامانم استرسیه به شوهرم گفتم هر وقت زایمان کردم به مامانم خبر بده منم رفتم داخل بخش دو تا خانم بودن یکی بچش به دنیا اومده بودو داشت بهش شیر میداد یکیم اصلا درد نداشت بهش سرم وصل بود یکم مراحل آخر زایمان بود که من رسیدم منم اولش شنگول بودم تا یکم که گذشت کولی بازی دراوردم خدایی تو خودم نمیدیدم این همه کولی باشم ...گفتم پس کو مامانی همرام من الکی پول ندادم و مامای مسیول من پرسید چند سالته منم گفتم 22گفت بچه ایی پس که ای نقد سرو صدا میکنی خدایی داشتم میکردم از درد هی میرفتم دستشویی اب گرم میگرفتم که البته گرم نبود...ولرم بود بدتر یخ میزدم داشتم از درد میمردم که گفتم بی دردی میخام یکی اومد زود خداروشکر دیگه نفهمیدم چی شد تا ...

به خوش که اومدم گفت 10سانت فوری منم خوشحال ذوق زده که آخ جووون تموم شد یک توپ اورد که یکم بپرم بعدش معاینه کرد اما خبری از دخترم نبود باز دباره حالت سجده نشسته در این حین منم از درد میمردم کمرم نصف شده بود بلند ترین جیغای عمرم زدم والا از خیلی بد بود اما خبری از دخترم نشد که نشد دکترم اومد معاینه کرد بازم هیچی همکارشو اورد بازم هیچی تقریبا همه بالا سرم بودن منم حالیم نبود فقط جیغ میزدم تا بعد کلی درد تصمیم به سزارین شد میگم تا وقتی لباسشان عوض کردنو گوشواره هام و دراوردنو منو بردن اتاق عمل چی کشیدم تا بیهوش بشم فقط از درد جیغ میزدم تا ساعت 11صبح که دختر قشنگم به دنیا اومد

از اتاق عمل اومدم بیرون شوهرم با چشمای اشکی بیرون بود گفت هنوز نرفتم بچرو ببینم بس که حال تو بد بووود خدایی داغون بودم اولینو آخرین بچم بود دیگه ار بعدش که تو بیمارستان بگم شیر نخوردو نزدیک بو قندش بیافته و بدبختی تا یک هفته شیر نخوردنش و جیغ زدنشو بیداریو افسردگیو ...الانم هفت ماهمه تازه خوابیده الهی قربونش برم ولی من دیگه بچه نمیخام از بس سر این بچم اذیت شدم و میشم 

طبیعی خیلی سخته من دردشو کشیدم نفس آدم بند میاد‌.من می خواستم سزارین بشم شب قبلش دردم گرفت .مامانم پیشم بود .فهمیدم دردم گرفته رفتم حمام گرم که بود بدتر شدزنگ زدم شوهرم بیخیال آقا نیومد صدبار زنگ زدم آخر قسمش دادم جون عزیزترین کست بیا حالم بده تا اومد.میگفت فک کردم الکی میگی درد معمولی خوب میشی.خلاصه از ساعت ۷تا۱۰من درد کشیدم.تا اومدن امادم کنن و زنگ بزنن دکترم بیاد شد ۱۱:۴۵.مردم از درد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز